
اندیشکده آمریکایی: منشأ بیثباتی در خاورمیانه اسرائیل است، نه ایران
مؤسسه کوئینسی مینویسد: آمریکا برای شناسایی عامل بیثباتی در خاورمیانه باید ببیند چه کسی بیشترین جنگها را به راه انداخته، به کشورهای بیشتری حمله کرده، و غیرنظامیان بیشتری را میکشد.
مؤسسه کوئینسی مینویسد: آمریکا برای شناسایی عامل بیثباتی در خاورمیانه باید ببیند چه کسی بیشترین جنگها را به راه انداخته، به کشورهای بیشتری حمله کرده، و غیرنظامیان بیشتری را میکشد. – یکی از جملات تکراری رؤسایجمهور و سایر مقامات آمریکایی طی دهها سال اخیر این بوده که «ایران منشأ بیثباتی در خاورمیانه است»؛ گزارهای که اکنون دروغ بودن آن برای نهتنها کشورها و مردم خاورمیانه، بلکه برای تمام مردم جهان به اثبات رسیده است. نسلکشی رژیم صهیونیستی در فلسطین و همچنین تجاوز نظامی همزمان این رژیم به چندین کشور منطقه، بهوضوح نشان میدهد که اسرائیل عامل بیثباتی در خاورمیانه است. پایگاه اینترنتی اندیشکدهی آمریکایی «مؤسسهی کوئینسی برای سیاستمداریِ مسئولانه» طی گزارشی در همینباره تحت عنوان «اسرائیل منشأ اصلی بیثباتی در خاورمیانه است» به دولت آمریکا توصیه میکند روابط خود را با رژیم صهیونیستی مورد تجدیدنظر اساسی قرار دهد. آنچه در ادامه میخوانید ترجمهی گزارش مؤسسهی کوئینسی است. «وسام» و «نعیم أبو عنزة» نوزادان دوقلوی فلسطینی که در طول جنگ غزه به دنیا آمده و در بمباران هوایی رژیم صهیونیستی علیه شهر رفح در جنوب نوار غزه به شهادت رسیدهاند، ۳ مارس ۲۰۲۴، برای آخرین بار در آغوش مادر آرام میگیرند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست. آیا جنگ در خاورمیانه به یک نقطهی عطف رسیده است؟ با توجه به اینکه خشم بینالمللی نسبت به اقدامات مرگبار اسرائیل در نوار غزه طی هفتههای اخیر به طور فزایندهای شدیدتر و گستردهتر شده، شاید اینطور به نظر برسد. چندین کشور بزرگ غربی، که تا پیش از این از پیوستن به اکثریت اعضای دیگر سازمان ملل و به رسمیت شناختن رسمی کشور فلسطین خودداری کرده بودند، از افتتاحیهی نشست اخیر مجمع عمومی به عنوان فرصتی برای انجام این اقدام استفاده کردند. تظاهراتهای مردمی در غرب در حمایت از فلسطینیها از هر زمان دیگری گستردهتر و چشمگیرتر بودهاند، و نظرسنجیهای اخیر، کاهش شدید حمایت افکار عمومی آمریکا از اسرائیل را نشان میدهند. روز جمعه، ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵، همزمان با آغاز سخنرانی «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی در مجمع عمومی سازمان ملل، شمار زیادی از هیأتهای نمایندگی دیپلماتیک کشورها، سالن را ترک میکنند. دیوان کیفری بینالمللی به علت ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت علیه نتانیاهو حکم بازداشت صادر کرده و همین مسئله باعث شد تا نخستوزیر رژیم صهیونیستی برای سفر از فلسطین اشغالی به آمریکا و شرکت در نشست سازمان ملل، مسیر پیچیده و بسیار طولانیتری را طی کند تا توسط کشورهایی که در مسیر قرار داشتند، دستگیر نشود. این اقدامات، حداقلیترین واکنشهایی هستند که میتوان انتظار داشت در مواجهه با رکوردهای جدیدی شکل بگیرند که اقدامات وحشیانهی اسرائیل علیه ساکنان نوار غزه به ثبت رساندهاند. حملهی نظامی اسرائیل به شهر غزه نیز تلِ آواری را بزرگتر کرده است که بخش عمدهی این شهر پیشاپیش به آن تبدیل شده. این حمله، ساکنان باقیمانده را بر سر دو راهی گذاشته است: یا سر جای خود بمانند و رنج بکشند و چهبسا بمیرند، و یا دوباره به نقطهی دیگری در باریکهی غزه فرار کنند، بدون اینکه باز هم تضمینی مبنی بر ایمنیشان وجود داشته باشد. حملات مسلحانه و قحطی تحمیلی موجب شدهاند تا تلفات جانی در غزه به ارقامی برسد که اکنون احتمالاً چندین برابرِ آمار رسمی ۶۵,۰۰۰ نفریای است که گزارش شده. واکنشهای بینالمللی، از جمله به رسمیت شناختن دیپلماتیک فلسطین توسط دولتهای غربی، موجب وادار کردن اسرائیل به انجام واکنشهای سازنده نمیشود. به رسمیت شناختن کشور فلسطین اتفاقاً مورد انتقاد برخی از فلسطینیان قرار گرفته است که بهدرستی اشاره میکنند این اقدام هیچ نتیجهی میدانیای در جهت کاهش رنج فوری مردم ندارد [و باید با اقدامات عملی، مانند تجدیدنظر در روابط و حتی تحریم اسرائیل همراه شود]. به نظر میآید فقط یک ادبیات وجود دارد که اسرائیل آن را میفهمد: زور و اجبار؛ در حالی که اقدامات دیپلماتیک و تظاهراتهای خیابانی مصداق استفاده از این ادبیات نیستند. واکنش اسرائیل به تحرکات دیپلماتیک اخیر، سرکشی و تهدید به ایجاد ویرانیهای بیشتر علیه فلسطینیها بوده است. ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی اسرائیل و افراطگرای جناح راستی، تلاش میکند الحاق کرانهی باختری را به واکنش اصلی اسرائیل به اقدام غرب در به رسمیت شناختن فلسطین تبدیل کند. «ایتامار بنگویر» رهبر حزب افراطی «قدرت یهودی» یا «اتسما یهودیت» است که پیشتر نیز به نتانیاهو برای رسیدن به قدرت در رژیم صهیونیستی کمک کرده بود. نظریههای پشت اتسما یهودیت را ادامهی عقاید تروریستی «مئیر کاهان» میدانند. [] در همینباره بخوانید: ›› ›› اکثر اسرائیلیها (نه فقط دولتشان یا افراطگرایان داخل این کشور) فشارهای بینالمللی را صرفاً نشانهی دیگری از تعصب ضداسرائیلی و نیاز کشورشان به استفاده از زور برای محافظت از خود، صرفنظر از خشم جهانی، میبینند. نظرسنجیها نشان میدهند اغلب اسرائیلیها معتقدند «هیچ بیگناهی» در غزه وجود ندارد و طرفدار اخراج ساکنان از نوار غزه هستند. توسل به اخلاق در مقابل دولتی که پایگاه حمایت سیاسیاش را چنین مردمی تشکیل میدهند، پاسخ مثبتی به دنبال نخواهد داشت. تنها تحمیل هزینهها و پیامدهای چشمگیر بر اسرائیل میتواند این کشور را به تغییر سیاستهایش وادار کند. اگرچه ممکن است در تراژدی فلسطین و اسرائیل به یک نقطهی عطف نرسیده باشیم، اما طرزفکر رژیمهای عربی منطقه طی هفتههای اخیر به نوعی نقطهی عطف رسیده است. حملهی اسرائیل در اوایل سپتامبر به خاک قطر، در تلاشی ناموفق برای کشتن رهبران حماس که مشغول مذاکرات مربوط به غزه بودند، موجب وارد شدن شوک به این طرزفکر شد. حمله به قطر در بحبوحهی حملات مسلحانهی رگباری اسرائیل علیه دیگر کشورهای منطقه، شامل لبنان، سوریه، یمن، و ایران، علاوه بر قتلعام در فلسطین، رخ میداد. این کشورها و سایر کشورهای منطقه (مانند عراق و مصر) سالها هدف حملات اسرائیل (هم حملات نظامی آشکار و هم عملیاتهای مخفیانه) بودهاند، اما همزمانی تقریبی برخی از این حملات بود که بهشدت این شوک افزود. حمله به قطر به دولتهای عربی نشان داد که نهتنها اسرائیل [و نه ایران،] بیثباتکنندهترین کشور در منطقه است، بلکه هر یک از کشورهای آنان نیز ممکن است به همین ترتیب مورد حمله قرار بگیرد. روابط امنیتی قطر با آمریکا، حامی اصلی اسرائیل (و کشوری که حضور نظامی گستردهای در پایگاه هوایی العدید در قطر دارد) از این کشور در برابر تجاوز اسرائیل محافظت نکرد. دولتهای عربی اگرچه ممکن است نشانههایی از خستگی در حمایت چنددههایشان از آرمان فلسطین نشان دهند، اما بهشدت نگران احتمال هرگونه حملهای به قلمروهای خودشان هستند. نگرانیهای مصر (امضاکنندهی اولین پیمان صلح عربی با اسرائیل) به حدی است که عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، در اظهارات خود در اجلاس اضطراری عربی پس از حمله به قطر، اسرائیل را «دشمن» خطاب کرد. مصر نیز، مانند قطر، در گذشته میانجی مذاکرات آتشبس در غزه بوده و ممکن است در نتیجهی عزم تلآویو برای کشتن مقامات حماس در هر نقطهای که باشند (حتی مقاماتی که مشغول مذاکرات صلح هستند) هدف حملهی بعدی اسرائیل قرار بگیرد. مصر همچنین از عواقبی وحشت دارد که تداوم پاکسازی قومی ساکنان فلسطینی نوار غزه (که با مصر هممرز است) توسط اسرائیل، بر امنیت این کشور خواهد داشت. اردن نیز نگرانیهای مشابهی دارد مبنی بر اینکه اقدامات روزبهروز تهاجمیتر اسرائیل علیه فلسطینیان در کرانهی باختری ممکن است آنها را به سمت شرق سوق دهد و وضعیت داخلی اردن را، که پیشاپیش شکننده است، وخیمتر کند. سازمان «دیدهبان حقوق بشر» سالها قبل اذعان کرده بود که رژیم حاکم بر فلسطین اشغالی یک رژیم آپارتاید است. یکی از نتایج این رویدادها این است که، دستکم در حال حاضر، امکان گسترش توافقات عادیسازی دیپلماتیک میان کشورهای عربی و اسرائیل، و اضافه شدن کشورهای دیگر به معاهداتی که بحرین، مراکش، و امارات در دورهی اول ریاستجمهوری ترامپ با اسرائیل امضا کردند، از میان رفته است. حتی ممکن است دولتهایی که پیشاپیش این توافقات را امضا کردهاند نیز از موضع خود عقبنشینی کنند. امارات بلافاصله به بحثهای داخلی اسرائیل دربارهی الحاق کرانهی باختری واکنش نشان داد و هشدار داد که چنین اقدامی مصداق عبور از یک «خط قرمز» خواهد بود. دختربچهای در نوار غزه از سوءتغذیهی شدید رنج میبرد. در حالی که سازمانهای حقوق بشری بینالمللی ماههاست از وقوع قحطی عمدی و نسلکشی در نوار غزه خبر میدهند، کشورهای عربی از انجام اقدامات عملی، نظیر قطع روابط با رژیم صهیونیستی خودداری میکنند و صرفاً به صدور بیانیههای توخالی در محکومت جنایات جنگی اسرائیل در غزه و تعیین خط قرمزهایی اکتفا مینمایند که صهیونیستها با مصونیت کامل و در میان انفعال این کشورها از آنها عبور میکند. متأسفانه بهمحض وقوع آتشبس و پایان جنگ در غزه نیز، همین کشورها با فراموشی تمام جنایاتی که طی جنگ غزه رخ داد، دوباره دست دوستی به سمت رژیم صهیونیستی دراز میکنند و به دنبال برقراری روابط رسمی و به رسمیت شناختن این رژیم جعلی میروند. یک مزیت این اتفاق، کمک به اثبات نادرستی تصوری است که گاهی اوقات در آمریکا وجود دارد و ارتقای روابط اعراب با اسرائیل (از طریقِ بهاصطلاح «پیمانهای ابراهیم») را نشانهی پیشرفت و حتی گامی به سوی صلح میان اسرائیل و فلسطین میداند. اتفاقاً بهعکس، این روابط «جایگزینی» برای صلح اسرائیل با فلسطینیان هستند؛ راهی برای اسرائیل هستند تا از روابط کامل با همسایگان منطقهایش، آن هم مقابل چشم جهان، بهرهمند شود، در حالی که همچنان به ظلم به فلسطینیان و اشغال قلمروی آنها ادامه میدهد. به علاوه، با توجه به اینکه اسرائیل چنین توافقاتی را راهی برای تشکیل هستهی یک ائتلاف ضدایرانی میداند، این بهاصطلاح «توافقات صلح» خطوط درگیری در خلیج فارس را نیز گستردهتر کردهاند. یکی از درسهای این تحولات برای آمریکا این است که باید از وسواسِ گسترش توافقات عادیسازی میان اسرائیل و دولتهای عربی، که مشخصهی هم دولت ترامپ و دولت بایدن بوده، دست بردارد. با توجه به سایر شرایط در منطقه، از جمله آنچه در غزه در حال وقوع است، چنین توافقاتی به پیشبرد صلح و امنیت در خاورمیانه یا سایر منافع آمریکا کمکی نمیکنند. درس دیگر، نتیجهی کاهش اهمیتی است...
« بازگشت به لیست اخبار