
تحلیلی بر چرایی چرخش راهبردی روسیه و سوریه در مناسبات دوجانبه
به گزارش مشرق، کانال تلگرامی اندیشکده زاویه در مطلبی نوشت: این رویداد صرفاً یک دیدار رسمی میان دو رهبر نیست، بلکه نقطه عطفی در تاریخ پسابحران سوریه و سرآغازی برای بازتعریف ائتلافها و موازنهها در کل منطقه شامات و فراتر از آن است. برای کشورمان که دههها سرمایهگذاری راهبردی در سوریه داشته و امنیت ملی خود را به ثبات این منطقه گره زده است، فهم عمیق ابعاد و پیامدهای این «رنسانس پراگماتیستی» یا به زبان سادهتر یک دوره نوزایی و تحول بنیادین در سیاست که مشخصه اصلی آن، کنار گذاشتن کامل تعصبات و اتحادهای ناموفق گذشته و در پیش گرفتن یک رویکرد کاملاً عملگرایانه و مبتنی بر منافع ملی محاسبهشده است، میان دمشق و مسکو، یک ضرورت انکارناپذیر است. با عنایت به این مهم پرسش محوری آن است که چه منطقی این دو دشمن سابق را در کنار یکدیگر قرار داده، اهداف هر یک از این بازیگران در این بازتنظیم روابط چیست و این همگرایی جدید چه فرصتها و چالشهایی را برای منافع ملی کشورمان در نظم نوین منطقهای ایجاد میکند؟ در ادامه برای پاسخ به این پرسش به کنکاش در این رابطه خواهیم پرداخت. مسکو در جستجوی حفظ منافع خود در سوریه تحلیل چرخش سیاست خارجی روسیه در قبال سوریه نیازمند درکی عمیق از اصول بنیادین تفکر راهبردی کرملین است. سیاست مسکو در غرب آسیا هرگز مبتنی بر وفاداری به اشخاص یا ایدئولوژیهای خاص نبوده، بلکه بر پایه منافع ملی، واقعگرایی سرد و حفظ داراییهای استراتژیک استوار است. سقوط دولت بشار اسد، اگرچه یک شکست تاکتیکی برای روسیه محسوب میشد، اما هرگز به معنای پایان حضور و نفوذ این کشور در سوریه نبود. دیدار پوتین و الشرع نشان داد که مسکو با انعطافی قابل توجه، توانسته است خود را با واقعیتهای جدید تطبیق دهد و سیاست خود را از «حمایت از یک دولت» به «حفاظت از منافع دولت روسیه» تغییر دهد. این رویکرد بر چند ستون اصلی استوار است. نخست، حفظ دسترسی به تأسیسات نظامی کلیدی در طرطوس و حمیمیم. این پایگاهها تنها دروازه روسیه به آبهای گرم مدیترانه نیستند، بلکه بهعنوان یک سکوی پرتاب قدرت برای نفوذ در شمال آفریقا و کل منطقه عمل میکنند و از دست دادن آنها برای مسکو غیرقابل تصور است و میتواند موجب تضعیف بیشازپیش روسیه در رقابتهای ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی با غرب شود. از این رو الشرع با تأکید بر «احترام به تمامی توافقات گذشته»، به صورت هوشمندانهای این نگرانی اصلی روسیه را برطرف ساخت و راه را برای همکاری بیشتر با روسها هموار کرد. دوم، مهار نفوذ ترکیه. پس از سقوط دولت سابق سوریه، آنکارا به عنوان یکی از بازیگران اصلی، به دنبال گسترش عمق استراتژیک خود در شمال سوریه بود. این توسعهطلبی، تهدیدی مستقیم برای منافع بلندمدت روسیه نه تنها در سوریه، بلکه در کل حوزه قفقاز و دریای سیاه محسوب میشود. از منظر مسکو، یک دولت مرکزی باثبات در دمشق، حتی اگر در گذشته در جبهه مقابل قرار داشته، ابزار کارآمدتری برای ایجاد موازنه در برابر ترکیه است تا یک سوریه تجزیهشده و درگیر جنگهای داخلی. بنابراین، روسیه دولت جدید سوریه را نه یک دشمن سابق، بلکه یک شریک موقعیتی برای مدیریت جاهطلبیهای رجب طیب اردوغان میبیند. سومین عامل، کسب جایگاه در فرآیند بازسازی و تثبیت نفوذ اقتصادی است. روسیه با به رسمیت شناختن سریع دولت جدید و تعامل با آن، خود را به عنوان یک شریک ضروری در آینده سوریه مطرح میکند. تأمین غلات، کمک به بازسازی زیرساختهای انرژی و حتی چاپ اسکناسهای جدید سوری، ابزارهای قدرتمندی برای ایجاد وابستگی و تضمین نفوذ بلندمدت هستند. به طور کلی، مسکو با این اقدام، روایت خود از مبارزه با تروریسم را نیز بازتعریف میکند. بایستی به این نکته مهم توجه داشت که روسیه با انعطافپذیری، میان گروههایی که تهدید مستقیم برای امنیت ملیاش هستند (مانند داعش) و گروههایی که میتوان با آنها تعامل کرد، تمایز قائل میشود، از این رو تعامل با دولت جدید دمشق و فرماندهان سابق تحریر الشام که امروز در قامت رئیسجمهور و وزرای دولت جدید سوریه قرار گرفتهاند، از منظر کرملین، راهی برای مدیریت تهدیدات امنیتی و جلوگیری از تبدیل سوریه به کانونی برای افراطگرایی غیرقابل کنترل است. معمای موازنه: از امنیت تا بازسازی از منظر دولت انتقالی سوریه، روی آوردن به مسکو یک انتخاب از سر ناچاری نیست، بلکه یک حرکت حسابشده و هوشمندانه در راستای تأمین منافع ملی در یک محیط بهشدت پرمخاطره است که خطر تجزیه سوریه تنها یکی از تهدیدات آن محسوب میشود. از این رو رهبران جدید دمشق که سالها در جبهههای جنگ با روسیه و دیگر متحدان حکومت سابق کشورشان جنگیدهاند بهخوبی دریافتهاند که برای بقا، تثبیت حاکمیت و بازسازی کشور، نمیتوانند تنها به یک اردوگاه (چه غربی و چه عربی) تکیه کنند. منطق راهبردی دمشق را میتوان در چند لایه تحلیل کرد. اولویت نخست، کسب مشروعیت بینالمللی و تثبیت داخلی است. دیدار با یکی از قدرتمندترین رهبران جهان و یکی از اعضای دائم شورای امنیت، مشروعیت قابل توجهی به دولت نوپای الشرع میبخشد و پیام روشنی به سایر بازیگران جهانی و منطقهای ارسال میکند که سوریه نوین – همانگونه که احمد الشرع در دیدار با پوتین اظهار داشت- یک واقعیت تثبیتشده است. در عرصه داخلی نیز، این حمایت به دولت کمک میکند تا کنترل خود را بر نهادهای نظامی و امنیتی تحکیم بخشیده و با تجزیه طلبان مقابله کند. دومین هدف، ایجاد یک موازنه دقیق در سیاست خارجی است. در حالی که سرمایهگذاری کشورهای حاشیه خلیج فارس برای بازسازی سوریه حیاتی است، رهبران جدید دمشق نگرانند که این کمکهای اقتصادی به وابستگی سیاسی و از دست دادن استقلال در تصمیمگیری منجر شود. در این معادله، روسیه به عنوان یک وزنهی تعادلبخش عمل میکند. این کشور یک قدرت نظامی-امنیتی است که میتواند در حوزههایی که شرکای عربی قادر یا مایل به ورود نیستند (مانند تأمین تجهیزات نظامی و اطلاعاتی)، به سوریه یاری رساند. این استراتژی «متوازنسازی»، به دمشق اجازه میدهد تا ضمن بهرهمندی از منابع مالی اعراب، استقلال راهبردی خود را در برابر فشارهای احتمالی حفظ کند. سوم، مقابله با تهدیدات همسایگان قدرتمند، یعنی ترکیه و رژیم صهیونیستی است. همانطور که در درخواست وزیر خارجه سوریه از روسیه برای ازسرگیری گشتهای پلیس نظامی در مرزهای جنوبی ذکر شده، دمشق به تنهایی قادر به مهار تجاوزات اسرائیل یا جلوگیری از نفوذ بیشتر ترکیه نیست. حضور روسیه به عنوان یک حائل و میانجی، یک سپر دفاعی غیرمستقیم برای سوریه ایجاد میکند. این یک واقعیت تلخ اما حقیقی برای دولت جدید است: برای تأمین امنیت و تمامیت ارضی، به یک حامی قدرتمند خارجی نیاز دارد و روسیه، با توجه به حضور میدانی و منافع راهبردیاش، بهترین گزینه موجود است. نظم جدید شام و بازتعریف نقشها این بازآرایی در روابط مسکو و دمشق، محیط راهبردی کشورمان را که سالها به عنوان یک دوست امین و صادق در سوریه سرمایهگذاریهای مختلفی داشته اما اکنون فاقد رابطه با حکومت جدید سوریه است را به طور بنیادین تحت تأثیر قرار میدهد که این مسئله نیازمند یک بازنگری جدی در سیاستهای منطقهای ماست. نخستین و مهمترین واقعیت، بازنگری در نگاه به منطقه و پیوندها و اتحادهای حاکم بر آن است؛ چرا که منطقه دیگر به شکلی نیست که در طول دو دهه گذشته میشناختیم. دولت جدید سوریه، هرچند ممکن است در موضوع دشمنی با رژیم صهیونیستی با ما اشتراک نظر داشته باشد، اما اولویتهایش بقا، بازسازی اقتصادی و حاکمیت ملی است و دیگر نمیتوان آن را به عنوان یک شریک ایدئولوژیک صرف در نظر گرفت. این امر بدون شک یک چالش است، اما در عین حال یک فرصت برای بازتعریف روابط بر مبنایی پایدارتر، یعنی منافع ملی مشترک، فراهم میکند و این همان چیزی که نگارنده در نخستین ساعات سقوط دمشق در رسانه ملی بر آن تاکید کرد و امروز نیز معتقد است که کشورمان باید از یک رویکرد مبتنی بر گذشته به یک رویکرد آیندهنگر و عملگرایانه گذار کند! *بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
« بازگشت به لیست اخبار