
تلآویو در تلهٔ قدرت | معماری امنیتی جدید منطقه
میلیتاریسم، روحالقوانین اسرائیل است. سرشت اسرائیل به نحوی فزاینده با میلیتاریسم آمیخته است. تاریخ اسرائیل گواهی بر کنشگری و خشونت روزافزون است. رفتار این بازیگر در سطح منطقه و فراتر از آن آکنده از خشونتهای کلامی و فیزیکی است که در موارد گوناگونی مصداق تروریسم دولتی، نسلکشی و پاکسازی نژادی قلمداد
میلیتاریسم، روحالقوانین اسرائیل است. سرشت اسرائیل به نحوی فزاینده با میلیتاریسم آمیخته است. تاریخ اسرائیل گواهی بر کنشگری و خشونت روزافزون است. رفتار این بازیگر در سطح منطقه و فراتر از آن آکنده از خشونتهای کلامی و فیزیکی است که در موارد گوناگونی مصداق تروریسم دولتی، نسلکشی و پاکسازی نژادی قلمداد در عرصه نظام بینالملل و نیز منطقه، همسایگان عرب و مسلمانی که خود را رقیب و دشمن اسرائیل میبینند، آن را موجودیتی غیرمشروع میدانند که بهصورت بالقوه و بالفعل بهدنبال هژمونیطلبی، تجاوز و کنترل آنها است. این در حالی است که اسرائیل مدعی است که در جهان دشمنها و تنشها زیست کرده و خود را منجی و ایستاده در میدان مبارزه با خشونتها و تروریسم و به تعبیر موهوم بنیامین نتانیاهو «بربریت» میداند. اسرائیل مدعی است که خط مقدم دفاع از «جهان آزاد» در برابر جهان غیرمتمدن و دیکتاتوریهاست. پروپاگاندای اسرائیل، این موجودیت را به عنوان توالی فرهنگ و تمدن غربی در منطقهای آکنده از خشونت و افراطیگری بازنمایی میکند که هر لحظه با یهودیستیزی و هولوکاستی نوشونده و دشمنان متعددی روبهرو است که ایران و محور مقاومت سر و مرکزیت آن را تشکیل میدهد. میلیتاریسم بهمثابه روحالقوانین میلیتاریسم بنیاد اسرائیل را تشکیل میدهد. میلیتاریسم در اسرائیل سختافزاری و نرمافزاری است. این میلیتاریسم نه صرفاً سیاسی که فرهنگی، شناختی و رسانهای و... نیز است. اسرائیل در سطح سیاستسازی و سیاستپردازی، با مقوله بقا دست و پنجه نرم میکند. این موجودیت میداند که یک سازه ناهمساز با محیط پیرامون خویش و حتی فراتر از آن است. چالشها و بحرانها به میزانی که به لایهها و سطح بنیادینتر برگردند، حساستر و جدیتر میشوند. بحرانهای وجودی در این میان اساسیترین رده هستند. اصل بقا کانونیترین اصل زیست فردی و اجتماعی بوده و اسرائیل همواره با این حوزه درگیر است. معماری امنیتی جدید منطقه اسرائیل در بازه زمانی پساطوفانالاقصی در هیئت یک بازیگر تجدیدنظرطلب در بافتار نظام بینالملل حاضر شده و مدعی است که نظم و ساختاری نوین را در بستر نظم موجود صورتبندی نموده است. این موضوع با روی کار آمدن دونالد ترامپ و پشتیبانیهای جدی وی و حتی طرح ایده و برنامه اخراج و کوچ بدون بازگشت ساکنان غزه بسیار پررنگتر شده است. خودمختاری؛ منطق رفتار اسرائیل اصل «خودمختاری» شاید ویژگی بارز عصر جدید اسرائیل باشد. «برجستهسازی اصل بقا» و «مظلومنمایی تاریخی» در پیوستار ایجاد پیوندهای راهبردی در سطح سختافزاری و افزایش سطح بار دراماتیک- عاطفی در سطح نرمافزاری دو بنیاد کنشگری اسرائیل را معنا میبخشد. چهارچوبی نظری برای تحلیل رفتار اسرائیل رفتار اسرائیل در حدفاصل رئالیسم تدافعی و رئالیسم تهاجمی با گرایش جدی به سوی کنشگری و خشونتگرایی قرار دارد. فهم این امر نیازمند تبیین بیشتر مبانی نظری و تحلیل این دو نوع نظریه رئالیستی است. نئورئالیسم تدافعی یکی از نظریههای ساختاری است که از رویکرد واقعگرایی روابط بینالملل سرچشمه میگیرد. اثر کنت والتز (Kenneth Waltz) «تئوری سیاست بینالملل» (Theory of International Politics) با ایده رئالیسم تدافعی همراه بود. والتز بر این باور است که ساختار آنارشیک نظام بینالملل دولتها را در راستای در پیش گرفتن سیاستهای معتدل با هدف حفظ امنیت برمیانگیزد. والتز بر این باور است که دولتها در نظام آنارشیک بینالملل ذاتاً بازیگران متخاصمی نیستند؛ چراکه نخستین دغدغه آنها نهتنها انباشت قدرت، بلکه حفظ وضعیت و جایگاهشان در این نظام است. مفروض رئالیسم تدافعی با آنچه در رئالیسم تهاجمی مورد نظر مرشایمر (John Mearsheimer) و دیگران وجود دارد متفاوت است؛ مرشایمر در آغازین صفحات کتاب تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ (The Tragedy of Great Power Politics) اظهار میکند که دولتها تا آنجا که امکان دارد بهدنبال انباشت قدرت هستند و تنها از رهگذر سلطه است که دولتهای هژمون میتوانند به امنیت مطلوب دست یابند. نئورئالیسم تدافعی استدلال میکند که منظور نئورئالیسم تهاجمی از بسط تهاجمی، مفروضات مورد مدعای نظریه موازنه قدرت را ملغی میکند؛ بنابراین والتز ادعا میکند که دولتها بیش از تعادل، بهسمت موازنه میروند. در عین حال، رئالیسم تدافعی این امر را در نظر میگیرد که هر دولتی در نظام آنارشیک که بهدنبال دستیابی به هژمونی باشد بلافاصله پس زده میشود و از سوی دولتهایی که وضع موجود را ترجیح میدهند بهسمت توازن پیش میرود. در شرایطی که اصحاب رئالیسم تهاجمی اظهار میکنند که دولتها ذاتاً بهدنبال سلطه و هژمونی هستند، رئالیستهای تدافعی باور دارند که دولتها به اندازه کافی اجتماعی و آگاه هستند که تخاصم پیشرونده، به مقاومت از سوی دیگر دولتها میانجامد. آنگونه که اسنایدر در اثر خود (Myths of Empire: Domestic Politics and International Ambition) میگوید: «آنارشی بینالمللی به تخاصم پاداش نمیدهد، بلکه آن را تنبیه میکند.» افزون بر این، برخلاف واقعگرایی تهاجمی که بهدنبال حداکثرسازی قدرت تا جای ممکن است. والتز بر این باور است که نظام آنارشیک بینالملل، محرکهای راهبردی را برای هر دولت عقلانی تقویت میکند تا قدرت بیشتری به دست آورد، اما برای این دولتها احمقانه است که در این نظام بهدنبال هژمونی باشند. والتز استدلال میکند که دولتها باید بهجای حداکثرسازی قدرت، میزان متناسبی از قدرت را انباشت کنند؛ چراکه بسیار قدرتمند بودن اساساً دیگر دولتهای قدرتمند را به سوی توازن علیه شما و نفوذ سلبی علیه امنیت شما برمیانگیزد یا ممکن است به این نتیجه برسند که قدرت شما را ویران کنند. «میلیتاریسم متوحش اسرائیل» و سه راهبرد ۱- طبیعت آنارشیک نظام بینالملل، چراکه هیچ حکومت بینالمللی یا نظام هیرارشیک و سلسلهمراتبی وجود ندارد که بتواند رفتار دولتها را کنترل، تنظیم و پلیسیسازی کند. ۲- هر دولتی سهم خاص خود از تواناییهای میلیتاریستی و نظامی آفندی و تهاجمی را دارد. درست است که از دولتی به دولت دیگر متفاوت است و در طول زمان تغییر میکند. قدرت بازیگران در ارتباط با دیگر بازیگران سنجیده شده و هر بازیگر نیازمند حداکثرسازی قدرت و توان خویش است. ۴- مهمترین هدف هر دولتی حفظ بقا، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی خود است. بازیگرانی همچون اسرائیل در بافتی از تنش و تنازع و در پی فرایندی استعماری دیده به جهان گشوده و عملاً فرزندی نامشروع هستند؛ این اضطراب بنیادین را بیش از دیگران حس میکنند. ۵- از دید نظریاتی همچون نظریه انتخاب عقلانی (Rational Choice) بازیگران نظام بینالمللی بازیگرانی عقلانی هستند و بر اساس محاسبه هزینه و فایده عمل میکنند. اساس این عقلانیت در اسرائیل، عقلانیت نظامی و میلیتاریستی است و بدین صورت طبیعی مینماید که به سوی حصول ابعاد سخت و نرمافزاری قدرت و کنشگری و خشونت بیشتر گرایش داشته باشد. مسئله اسرائیل، مسئله غرب و آمریکاست!
« بازگشت به لیست اخبار