رابرت کاپلان: دولت دوم ترامپ موجب تسریع افول آمریکا میشود/ افول ابرقدرتها، فرصت طلایی برای قدرتهای منطقهای
کاپلان مینویسد: به دلیل شهرت سمی ترامپ میان نخبگان، دولت او مملو از افرادی متوسط و گاه ناتوان از کارکردن خواهد بود. این مکانیسم آرامی است که از طریق آن قدرت آمریکا افول خواهد کرد.
کاپلان مینویسد: به دلیل شهرت سمی ترامپ میان نخبگان، دولت او مملو از افرادی متوسط و گاه ناتوان از کارکردن خواهد بود. این مکانیسم آرامی است که از طریق آن قدرت آمریکا افول خواهد کرد. - وقتی صحبت از افول آمریکا میشود، عمدتاً این تصور سادهانگارانه ایجاد میگردد که این پدیده مانند یک صاعقه، یکباره قرار است رخ دهد. به علاوه، حتی افرادی که قائل به افول آمریکا هستند نیز کمتر دربارهی زمان تحقق این واقعه اظهارنظر میکنند، در حالی که حتی اگر افولی هم در حال رخ دادن باشد، ممکن است فصل نهایی آن تا دهها سال دیگر آغاز نشود. در همین حال، به نظر میآید ایالات متحده تنها ابرقدرتی نیست که رو به زوال گذاشته است. روسیه بهوضوح دچار اشتباهاتی شده است که سقوط ابرقدرتها و امپراتوریها را رقم میزنند؛ و چین نیز، به نوبه خود، در مسیر افول قرار گرفته است. تصاویری قابلمقایسه از خروج آخرین آمریکاییها و متحدانشان از سفارت واشینگتن در «سایگون» پایتخت ویتنام جنوبی، در سال ۱۹۷۵ (چپ)، و خروج آخرین آمریکاییها و متحدانشان از سفارت واشینگتن در «کابل» پایتخت افغانستان در سال ۲۰۲۱ () «رابرت کاپلان» نویسنده و نظریهپرداز آمریکایی حوزهی سیاست و روابط بینالملل، اوایل سال جاری میلادی (۲۰۲۵) طی گزارشی در نشریهی بریتانیایی «نیو استیسمن» تحت عنوان «آستانهی هرجومرج» به بررسی فرآیند افول ابرقدرتها و نقش دولت دوم دونالد ترامپ در افول آمریکا پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی مقالهی کاپلان برگرفته از کانال تحلیلی «ابتکار ایران» است. در همینباره بخوانید: ›› لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست. جهان بر لبه پرتگاهی ایستاده و روندها خوب به نظر نمیرسند. این توان اقتصادی آمریکا بود که تمدن غربی را در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نجات داد. در سال ۱۹۴۵ آمریکا نیمی از تولیدات جهانی را در اختیار داشت، اما اکنون این میزان حدود ۱۶ درصد است. بدهی ناخالص ملی آمریکا به ۳۶ تریلیون دلار رسیده و هر ساله این بدهی ۱ تریلیون دلار افزایش مییابد. به نظر نمیرسد که هیچ یک از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه حتی اندکی انضباط لازم برای توقف این روندها را دارا باشند. چنین بار مالی و این پیچیدگیها عامل مهمی در افول قدرتهای بزرگ و امپراتوریها در تاریخ بوده است: امپراتوری روم و اسپانیا در دوران مدرن اولیه، اتریش هابسبورگ و بریتانیا. این موضوع اهمیت زیادی دارد؛ زیرا این قدرتهای بزرگ (خواه آنها را دوست داشته باشیم یا نه) بودند که در طول تاریخ، حالتی از نظم جهانی را حفظ کردهاند و وقتی که ضعیف میشوند، در نهایت جهان به تدریج وارد هرجومرج میشود. طرح کلی چنین است و انتخابات اخیر آمریکا تنها یک قسمت کوچک از آن محسوب میشود. «چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟»؛ عقاب آمریکا در حالی که پرهایش میریزد و چشمش کبود است، روی جلد شمارهی جولای-آگوست ۲۰۱۹ مجلهی فارنافرز با موضوع افول هژمونی آمریکا انتخابات سال [گذشته]، شاید پرچالشترین انتخابات ریاستجمهوری در تاریخ آمریکا [بود] که آمریکا را به صورت کشوری نشان داد که به طرز فاجعهباری بر اساس خطوط ایدئولوژیکی، طبقاتی و فرهنگی تقسیم شده است: خطوطی که توسط جهانیسازی ایجاد شدهاند و نیمی از آمریکاییها را به مدار جهان کشانده و نیمی دیگر را به حال خود رها کرده است. نیمه جهانیشده شامل یک طبقه میانه بالای لیبرال و شیک است که در حال نوشیدن ویسکی است و برای تعطیلات به اروپا میرود و هرگز در ایالاتی که ترامپ در آنها رأی آورد، دیده نخواهند شد. نیمی دیگر نیز به دلایل مختلف شخصی و فرهنگی قادر به رقابت در سطح جهانی نیستند و در داخل دولت-ملتهای قدیمی گیر افتادهاند. البته این توصیف فقط آمریکاییها را شامل نمیشود، بلکه مجموعهای از کشورهای غربی را توصیف میکند که با جهانیسازی دچار تفرقه شدهاند (همان طور که جهان در حال توسعه از غرب جدا شدهاند و قدرتهای بزرگ از یکدیگر). کف زدن تحقیرآمیز «نانسی پلوسی» (راست) رئیس دموکرات وقت مجلس نمایندگان آمریکا، برای «دونالد ترامپ» (وسط)، رئیسجمهور این کشور، در دورهی اول ریاستجمهوری ترامپ، نمونهی بارز و خبرسازی از دعواهای حزبی در ایالات متحده بود. در این میان آمریکا، کشور کلیدی است: این کشور به مدت تقریباً یک قرن فضای وسیعی را در نظم جهانی اشغال کرده که تقریباً به امری بدیهی تبدیل شده است. در دوران چاپ و ماشین تحریر، دموکراسی توده، پویایی آمریکایی را تولید میکرد: میانهروی و مرکزیت سیاسی، توازن قدرت را در بستری از استدلالهای نسبتاً طولانی و منطقی حفظ میکرد. در مقابل و در دوران ویدیو دیجیتال، توئیتهای کوتاه با هیجانات گنگ، افراطیگری را در هر دو حزب تقویت کرده و منجر به سیاستهای ناسالم شده است. زیرا مرکزیت سیاسی که پیش از این دو حزب اصلی را متحد میکرد و مرزهای آنها را در هم میآمیخت، به لطف فناوری در مقیاس وسیعی ناپدید شده است. در نتیجه در انتخابات سراسری، مرزبندی حیاتی شده، زیرا هر حزب از حزب دیگر بیزار است. در واقع، تصور شخصیتی مانند دونالد ترامپ تنها در دوران ویدیو دیجیتال امکانپذیر است. افول و صعود قدرتهای بزرگ و امپراتوریها معمولاً به فناوریهای جدید و فشارهایی وابسته بوده که آنها بر مردم و تمدنها وارد کردهاند. وقتش که برسد از آمریکا، با شبکه عظیم بزرگراههای بینالمللی خود، ممکن است تحت عنوان امپراتوری بزرگی از دوران نفت و گاز، چاپ و ماشین تحریر یاد شود. ممکن است این موضوع بلافاصله در دولت دوم ترامپ آشکار شود (که ممکن است رادیکالتر از دوره اول او باشد: دورهای که به عنوان یک چهره ناشناخته، توانسته بود تعدادی از جمهوریخواهان منطقی و متعارف را به سمت خود جذب کند تا در پستهای کلیدی برای او کار کنند). این آزمایش در حوزه سیاست خارجی ادامه دارد، اما برخی از شواهد نگرانکننده است. به عنوان مثال میتوان تولسی گابارد را شاهد آورد که از نظر صلاحیت به هیچ وجه مناسب نیست، اما به عنوان مدیر اطلاعات ملی ترامپ منصوب شده است. به نظر نمیرسد که ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود تکامل یابد. به طور بیوقفهای شتاب زده عمل میکند و میتواند خودتخریبی کند (همان طور که مشکلات حقوقی مادامالعمر او نشان میدهد). باید به یاد داشت که سیاست خارجی آمریکا محصول هر دو عامل، یعنی غریزه ریاستجمهوری و ظرافت بوروکراتیک است. رئیسجمهور تصمیمات فوری و احساسیای درباره مسائل مهمی چون جنگوصلح میگیرد که بوروکراسی نمیتواند بهتنهایی دربارهی آنها تصمیمگیری کند. در غیر این حالت، این ارتش وزیران، معاون وزیران، زیرمجموعههای وزیران و غیره در وزارت خارجه و وزارت دفاع هستند که تصمیم میگیرند و امپراتوری آمریکا را اداره میکنند. «دونالد ترامپ» (راست)، ۵ آگوست ۲۰۲۵، در حالی که با یک مهندس معماری و شماری ازدستیارانش روی پشتبام کاخ سفید قدم میزند، با صدای بلند و بهشوخی به خبرنگاران میگوید میخواهد در کاخ سفید موشکهای هستهای نصب کند. اعضای بوروکراتها در هر دو دولت دموکرات و جمهوریخواهِ سنتی (هرچند به عنوان اعضای به اصطلاح «دولت عمیق» نامیده میشود) مورد حمله قرار میگیرند. من بسیاری از آنها را میشناسم و در واقع محتاطترین، صلاحیتدارترین و از نظر احساسی متعادلترین گروهی هستند که میتوان به آنها امیدوار بود. دولت دوم ترامپ به اندازه کافی شامل چنین افرادی نخواهد بود. به دلیل شهرت سمی ترامپ میان نخبگان، دولت او مملو از افرادی متوسط و گاه ناتوان از کارکردن خواهد بود. ممکن است بسیاری از پستهای حوزه سیاست خارجی اصلاً پر نشوند، زیرا او قصد دارد بخش زیادی از نیروی کار فدرال را کاهش دهد. این مکانیسم آرامی است که از طریق آن قدرت آمریکا افول خواهد کرد. اما حتی اگر تمام اینها درست باشد، این افول بسیار تدریجی بوده و در مقایسه با قدرتهای رقیب که ممکن است به دلایل دیگری در حال افول باشند، نسبی باشد. امپراتوریهای هابسبورگ و عثمانی در بیشتر دوره قرن نوزدهم در حال افول بودند، اما فقط به دلیل اینکه در جنگ جهانی اول در طرف بازنده قرار داشتند، از میان رفتند. افول بهتنهایی کافی نیست تا یک قدرت بزرگ را نابود کند. گاهی اوقات نیاز به یک جنگ یا یک فاجعه ناگهانی است. امپراتوریها بعد از چندین دهه افول میتوانند دوباره احیا شوند. افول آنها معمولاً به شکلی مرتب و تمیز نیست. تاریخ روسیه و چین مملو از سلسلههای ضعیفی است که توسط سلسلههای جدید جایگزین شدهاند و این امر موجب احیای ملی میشود. به این ترتیب است که تمدنهای آنها ابدی به نظر میرسند. چنین چیز مشابهی میتواند برای آمریکا نیز اتفاق بیفتد و به طرز طنزآمیزی ترامپ ممکن است کاتالیزور این فرآیند باشد (با پاکسازی بوروکراسی به کمک ایلان ماسک تا در نهایت یک سیستم نهادی چابکتر و تندتر ایجاد شود). دولت و سیاست خارجی فاجعهبار ترامپ میتواند ضربهی نهایی بر پیکرهی هژمونی آمریکا باشد. در فارنافرز بخوانید: ›› ›› ›› در حقیقت، ممکن است دربارهی افول اغراق شده باشد. از منظر تاریخی قدرت بریتانیا به قدرت نیروی دریایی سلطنتی او وابسته بوده است که این امر در دهه ۱۸۹۰ باثبات ماند. اما این موضوع مانع پیروزی بریتانیا در دو جنگ جهانی نشد و به نجات تمدن غربی نیم قرن بعد از شروع افول خود کمک کرد. چون نمیتوانیم دقیقاً پیشبینی کنیم که چه چیزی در انتظار ماست، باید همواره برای رسیدن به نتیجهای بهتر تلاش کنیم. آمریکا هنوز مزایای جغرافیایی عظیمی دارد. این کشور توسط دو اقیانوس محاصره شده و تنها یک منطقه باریک از تمدن طبقه میانه کانادایی در شمال آن قرار دارد؛ به طوری که تنها مشکل مرزی این کشور در جنوب و در مرز با مکزیک است. ممکن است این مرز جنوبی ذهن آمریکاییها را به خود مشغول کرده باشد، اما نسبت به مشکلات تاریخی مرزهای روسیه و چین (دو قدرت بزرگ دیگر) نگرانی جزئی به شمار میآید. همچنین آمریکا از منابع هیدروکربن و سایر منابع طبیعی بهرهمند است و علاوه بر آن، دارای یک سیستم رودخانهای داخلی قابل کشتیرانی است که بزرگتر از اکثر مناطق جهان است. منطقه دمایی آمریکای شمالی بزرگترین، امنترین و قدرتمندترین منطقه نسبت به اطراف اوراسیا است و به خوبی محافظت شده است. همانطور که پیشتر استدلال کردهام، افول نهتنها میتواند تدریجی باشد؛ بلکه نسبی هم هست. چون آمریکا یک دموکراسی است، مشکلات آن در معرض دید قرار دارد. ممکن است در یک دولت استبدادی مانند چین مشکلات بدتر باشند، اما پنهان هستند. شرایط اقتصادی چین بحرانی است. همانطور ...
« بازگشت به لیست اخبار