رهبر انقلاب و راه چهارم ایران

رهبر انقلاب و راه چهارم ایران

1404/08/01 - 16:58 734 بازدید
به گزارش مشرق، جعفر حسن‌خانی، فعال رسانه در مطلبی در تلگرام نوشت: تاریخ، بزنگاه‌هایی دارد که در آن یک ملت نه در برابر یک پرسش که بر سر یک چهارراه می‌ایستد. هر مسیر، به سرنوشتی متفاوت ختم می‌شود و دیگر راه بازگشتی نیست. امروز، ملت ایران دقیقاً در یکی از همین بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز ایستاده است. نقشه‌های قدیمی که راه را به سوی «دهکده جهانی» تحت مدیریت یک کدخدا نشان می‌دادند، رنگ باخته‌اند و مسیرهای تازه در هاله‌ای از مه ابهام و فرصت پیچیده شده‌اند. صدای ترک برداشتن ستون‌های نظم تک‌قطبی که بلندترین پژواک آن در ویرانه‌های غزه و ناتوانی هژمون پیشین برای مهار بحران شنیده شد، موسیقی متن این لحظه گذار است. در این نقطه عطف تاریخ، ۴ جریان، ملت را به ۴ مسیر متفاوت فرامی‌خوانند. این یادداشت بر آن است تصویری روشن از این ۴ جریان که صحنه سیاست ایران را در بر گرفته‌اند نشان دهد. *** ۱- در سپیده‌دم جهان نو تاریخ روابط بین‌الملل، داستان برآمدن و فروافتادن قدرت‌هاست. هر نظمی، هرچند پایدار، روزی رو به افول می‌گذارد و جای خود را به دورانی از آشوب، رقابت و در نهایت، صورت‌بندی جدیدی از قدرت می‌دهد. از برآمدن پدیده استعمار تا نهضت‌های استقلال‌خواهانه، از جنگ اول جهانی تا پایان جنگ دوم جهانی و فروپاشی دیوار برلین و... تاریخ مملو از این لحظات گذار است. امروز، جهان بار دیگر در یکی از همین بزنگاه‌های تاریخی سرنوشت‌ساز قرار گرفته است. نظمی که پس از جنگ سرد تحت هژمونی ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و به نظم تک‌قطبی شهرت یافت، دیگر کارآمدی و ثبات‌بخشی خود را از دست داده است. ۷ اکتبر و نسل‌کشی پس از آن مهم‌ترین نشانه این وضعیت است. هژمون پیشین که زمانی خود را متولی ثبات و نظم لیبرال می‌دانست، اکنون به دلیل فرسایش قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی، خود به اصلی‌ترین عامل بی‌ثباتی و آنارشی در عرصه بین‌المللی تبدیل شده است. این پدیده را گراهام جونیور تیلت الیسون «دام توسیدید» می‌نامد. دام توسیدید اشاره دارد به وضعیتی که در آن قدرت مستقر هنگامی که یک قدرت نوظهور، هژمونی منطقه‌ای یا بین‌المللی او را تهدید می‌کند، گرایش آشکار به جنگ می‌یابد و دست به ایجاد تنش می‌زند. این تنش می‌تواند به درگیری‌های بزرگ منجر شود. وضعیت اکنون نیز چنین وضعیتی است، البته شرایط حاضر پییچیدگی‌های بیشتری دارد. در شرایط حاضر ما شاهد ظهور یک قدرت واحد نیستیم، بلکه با جهانی چندقطبی مواجهیم که در آن قدرت میان بازیگران متعدد توزیع شده است. در این خلأ قدرت، جایی که نظم قدیم مرده و نظم جدید هنوز زاده نشده است، رویدادها معنایی مضاعف می‌یابد. جنگ کوتاه اما پرمعنای ۱۲ روزه و پیش از آن ماجرای ۷ اکتبر در منطقه غرب آسیا، بیش از آنکه یک دور از درگیرهای تاکتیکی باشند، نشانه‌های تحولات استراتژیک بودند. این مناقشات نشان داد یکی از ستون‌های اصلی نظم آمریکایی در منطقه، یعنی برتری نظامی مطلق رژیم صهیونیستی، تا چه حد شکننده است و بازیگران تجدیدنظرطلب یعنی همان‌ها که نظم موجود را به چالش می‌کشند به سطحی از توانمندی رسیده‌اند که می‌توانند معادلات را بر هم زنند. این تحولات بنیادین در عرصه جهانی و منطقه‌ای، به ‌طور طبیعی امواج خود را به سپهر سیاست داخلی ایران، به عنوان یکی از کنشگران کلیدی این دوران گذار، رسانده است. ب- سلطنت‌طلبان و نوستالژی نقش ژاندارمی: این گروه نماینده شکل دیگری از تحجر است که در گذشته‌ای دورتر منجمد شده است. آنها آرزوی بازگشت ایران به دوران پهلوی را دارند. دورانی که ایران به بهای چشم‌پوشی از بحرین به ژاندارم منطقه تبدیل شده بود و با هزینه از جیب ملت ایران منافع آمریکا در منطقه را محافظت می‌کرد. این دیدگاه اساساً ایران را نه یک کنشگر مستقل، بلکه یک ابژه تاریخ می‌بیند که هویت و جایگاه خود را در نسبت با یک قدرت بزرگ‌تر تعریف می‌کند. آنها درک نمی‌کنند حتی خود آمریکا نیز دیگر توان ایفای نقش هژمونیک سابق را ندارد و جهان جدید، جهانی برای بازیگران مستقل و دارای اراده ملی است، نه دولت‌های وابسته. پ- برخی گروه‌های مذهبی مخالف اسلام سیاسی: این دسته از تحجر، ریشه در یک درک غیرسیاسی از دین دارد. آنها با تقلیل اسلام به یک امر فردی، اساساً با نقش‌آفرینی جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی بر اساس مبانی دینی و انقلابی مخالفند. راهکار آنها، انزوا و عدم مداخله در مسائل جهانی است که در عمل به معنای پذیرش نظم موجود و تسلیم شدن در برابر قدرت‌های مسلط است. این دیدگاه نیز درکی از الزامات ژئوپلیتیک ایران و ماهیت قدرت در جهان امروز ندارد. خطای بنیادین همه نحله‌های جریان تحجر، خطای آناکرونیسم یا زمان‌پریشی است. آنها با ابزارهای قرن بیستم تلاش می‌کنند مسائل قرن بیست‌ویکم را حل کنند و به همین دلیل، تمام نسخه‌های‌شان برای ایران، به بن‌بست ختم می‌شود. ۲-۲- جریان تهور؛ شجاعت بی‌بهره از حکمت در نقطه مقابل انفعال جریان تحجر، جریان تهور قرار دارد. تهور، مرزی باریک میان شجاعت و حماقت است؛ شجاعتی که با محاسبات دقیق استراتژیک همراه نشده و به ورطه رمانتیسم انقلابی‌نمایی می‌غلتد. این جریان که عمدتاً در میان برخی نیروهای جوان و پرشور انقلابی طرفدار دارد، خواهان ورود ایران به بیشینه‌ترین حالت درگیری در جنگ‌ها و زد و خوردهای دوران گذار است. این دیدگاه، اگرچه در مواردی از نیتی خالص و انقلابی سرچشمه می‌گیرد اما مناسبات قدرت و اقتضائات موقعیت را به درستی درک نمی‌کند. تحلیلگران این جریان، غالباً گرفتار نوعی رمانتیسم استراتژیک هستند و اراده را بر تمام ساختارهای مادی قدرت ارجح می‌دانند. آنها فراموش می‌کنند در دوره گذار، منابع قدرت ایران اعم از نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک و انسانی بی‌نهایت نیست و محدودیت دارد. این منابع ارزشمند باید به صورت هوشمندانه، دقیق، بهنگام و به ‌اندازه به کار گرفته شوند تا بیشترین دستاورد را برای فردای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آورند. ورود بی‌محابا به هر درگیری، می‌تواند منجر به فرسایش توان استراتژیک کشور شود. این امر ایران را در لحظه‌ای که نظم جدید در حال شکل‌گیری و توزیع منافع است، ضعیف و آسیب‌پذیر خواهد کرد. استراتژی صحیح در دوران گذار، «صبر استراتژیک» همراه با «کنشگری فعال» است. یعنی اجتناب از درگیری‌های غیرضروری و تمرکز بر تقویت بنیان‌های قدرت داخلی و منطقه‌ای، تا در زمان مناسب، بتوان با ضربات کاری دشمن را با بحران مواجه کرد و بیشترین سهم را از نظم آتی جهان به دست آورد. جریان تهور، با نادیده گرفتن این منطق عقلانی و استراتژیک، می‌تواند ناخواسته کشور را در مسیری قرار دهد که به جای کسب دستاورد، متحمل هزینه‌های گزاف و جبران‌ناپذیر شود. ۲-۳- جریان محافظه‌کار؛ خطر مهلک انفعال در قلب توفان جریان سوم، جریان محافظه‌کار است که به طور گسترده در بدنه بروکراسی کشور ریشه دوانده. این جریان، مبتلا به نوعی اینرسی سازمانی است و ترس از تغییر دارد. منطق اصلی آنها این است که در موقعیت پرآشوب گذار جهانی، اگر ایران با جهان کاری نداشته باشد و منفعلانه عمل کند، جهان نیز با ایران کاری نخواهد داشت. این تفکر، یک خوش‌بینی ساده‌لوحانه و بشدت خطرناک است که ریشه در عدم درک یک واقعیت بنیادین دارد و آن موقعیت ژئوپلیتیک ایران است. ایران همچون استرالیا یا کانادا نیست که در حاشیه جغرافیای سیاسی جهان قرار گرفته باشد. ایران در هارتلند انرژی، در چهارراه کریدورهای استراتژیک شرق - غرب و شمال - جنوب و در میانه جغرافیای قدرت جهانی واقع شده است. این موقعیت ژئوپلیتیک منحصربه‌فرد، هم یک فرصت بزرگ است و هم یک چالش دائم. این موقعیت به ایران اجازه نمی‌دهد بی‌طرف یا منفعل بماند، چرا که انفعال ایران به معنای ایجاد یک خلأ قدرت است و خلأ قدرت در چنین منطقه استراتژیکی، بی‌درنگ توسط دیگران پر خواهد شد. تاریخ معاصر ایران، گواه خونین این مدعاست. دولت ایران در آغاز جنگ اول جهانی، رسماً اعلام بی‌طرفی کرد. بروکراسی قاجار تصور می‌کرد این اعلامیه برای در امان ماندن کشور کافی است؛ اما نتیجه چه بود؟ ایران به صحنه نبرد میان نیروهای روسیه، بریتانیا و عثمانی تبدیل شد. کشور اشغال شد و این اشغال، در نهایت به قحطی بزرگ سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی انجامید که بر اساس برآوردهای مختلف، میلیون‌ها ایرانی را به کام مرگ فرستاد. انفعال، کشور را نجات نداد، بلکه آن را نابود کرد. بار دیگر، در آستانه جنگ دوم جهانی، دولت رضاشاه پهلوی اعلام بی‌طرفی کرد. محافظه‌کاران و بروکرات‌های آن زمان نیز معتقد بودند عدم دخالت، ایران را از آتش جنگ مصون می‌دارد اما سال ۱۳۲۰ خورشیدی، نیروهای متفقین شامل نیروهای شوروی و انگلیس به بهانه حضور کارشناسان آلمانی و با هدف تأمین مسیر تدارکاتی برای شوروی، بسادگی ایران را اشغال کردند، رضاشاه را خلع و برکنار کرده و کشور را تحت کنترل خود درآوردند. این ۲ تجربه تلخ تاریخی به وضوح نشان می‌دهد درک محافظه‌کارانه از وضعیت برای ایران، به مثابه خودکشی استراتژیک است. ژئوپلیتیک ایران، انفعال را برنمی‌تابد. در دوران گذار، سکون به معنای عقب‌ماندگی و از دست دادن فرصت‌ها و در نهایت، لگدمال شدن زیر پای قدرت‌های بزرگ‌تر است. بدنه بروکراتیک کشور باید از این خواب غفلت بیدار شود و بفهمد تنها راه بقا و پیشرفت، کنشگری فعال است نه انفعال محافظه‌کارانه. ۲-۴- جریان تحول؛ درک عمیق تاریخ و کنشگری هوشمندانه برای آینده در میان این ۳ جریان، جریان چهارم، یعنی جریان تحول، یگانه مسیری است که با واقعیات پیچیده جهان امروز و منافع بلندمدت ایران سازگاری دارد. این جریان، برخلاف ۳ جریان دیگر، از یک آگاهی تاریخی عمیق برخوردار است. می‌داند جهان در حال گذار است، می‌فهمد این لحظه، یک فرصت تاریخی برای بازتعریف جایگاه ایران است و باور دارد نقش‌آفرینی فعالانه و هوشمندانه می‌تواند سهم ایران را از آینده قدرت جهانی به طور چشمگیری افزایش دهد. این جریان، به دنبال تبدیل ایران از ابژه تاریخ که همواره تحت تأثیر تصمیمات دیگران بوده به کنشگر فعال و تاریخ‌ساز است. راهبرد اصلی این جریان، عمل در چارچوب شکل دادن به جهان چندقطبی و ائتلاف با دیگر قدرت‌های مستقل برای شکستن هژمونی و سلطه غرب است. این جریان ویژگی‌هایی کلیدی دارد که برای این لحظه ایران بسیار ضروری است. الف- بیشینه‌سازی هوشمندانه قدرت ملی: این جریان به دنبال افزایش قدرت در تمام ابعاد آن است. قدرت نظامی و بازدارنده، قدرت اقتصادی از طریق اقتصاد مقاومتی و دانش‌بنیان، قدرت علمی و فناورانه و در نهایت قدرت نرم فرهنگی و گفتمانی. ب- حضور فعالانه در تحولات: برخلاف جریان محافظه‌کار، این جریان به حضور فعال در معادلات منطقه‌ای و جهانی اعتقاد دارد. عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای، پیمان راهبردی با چین، تعمیق روابط با روسیه و حمایت از محور مقاومت در منطقه، همگی رهکنش‌های در راستای این راهبرد...
« بازگشت به لیست اخبار