
سرگیجه آمریکاییها برای مقابله با ابهام هستهای ایران/ تدابیر بازدارنده و پیامهای روشن ایران به کشورهای متخاصم
مایکل آیزنشتات در مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک به چالشهای پیشروی طرفهای درگیر جنگ ۱۲ روزه پس از بمباران مناطقی در ایران پرداخت.
مایکل آیزنشتات در مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک به چالشهای پیشروی طرفهای درگیر جنگ ۱۲ روزه پس از بمباران مناطقی در ایران پرداخت. سرویس سیاست مشرق- مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک، یک اندیشکده شناختهشده آمریکایی است که در سال ۱۹۸۵ با هدف ارتقای درک سیاستهای خاورمیانه و ارائه مشاوره به سیاستگذاران ایالات متحده تأسیس شد. اخیرا این اندیشکده در تاریخ ۲۳ جولای ۲۰۲۵ (۱ مرداد ۱۴۰۴) به قلم مایکل آیزنشتات، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه، مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک، گزارشی از وضعیت ایران پس از عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ ۱۲ روزه ارائه داده است. آیزنشتات معتقد است در سطح راهبردی، حملات اخیر موجب تقویت گرایش به تسلیحاتی شدن در بخشی از ساختار قدرت ایران شده است، اما همچنان سیاست «لبه پرتگاه هستهای» به دلایل متعددی جذابیت خود را حفظ کرده است. مؤثرترین راهبرد برای کنترل بلندمدت برنامه هستهای ایران، ترکیبی از تهدید نظامی، اقدامات اطلاعاتی و خرابکاری، فشار اقتصادی و دیپلماسی هوشمند است. گزارش مایکل آیزنشتات در مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک؛ این مؤسسه در موضوعاتی مانند امنیت منطقهای، مبارزه با تروریسم، روند صلح اعراب و اسرائیل و سیاستهای هستهای ایران فعالیت دارد. چکیده تحلیل آیزنشتات: مایکل آیزنشتات به طور خلاصه در تحلیل شرایط ایران پس از جنگ معتقد است ایران در این بمباران آسیبهای جدی دیده است اما امکان دارد بسیاری از تجهیزات و تسلیحات را همچنان پنهان کرده باشد: در پی حملات گسترده اسرائیل و آمریکا به زیرساختهای هستهای ایران، بحثهای فراوانی درباره میزان عقبماندگی برنامه هستهای ایران و احتمال روی آوردن سریعتر تهران به گزینه تسلیحاتی شکل گرفته است. در این حملات، دستکم دوازده مرکز هستهای هدف قرار گرفت و حدود بیست دانشمند مرتبط با پروژههای تسلیحاتی کشته شدند. بمبافکنهای آمریکایی، بمبهای سنگین را بر تأسیسات کلیدی چون نطنز و فردو فرو ریختند و موشکهای کروز تأسیسات اصفهان را هدف قرار دادند. تجربه حملات مشابه در گذشته نشان میدهد نابودی کامل تأسیسات زیرزمینی دشوار است، اما سانتریفیوژهای گازی ایران که برای غنیسازی اورانیوم استفاده میشوند، بسیار آسیبپذیرند و اختلال در برقرسانی یا امواج انفجار، اغلب آنها را از بین میبرد. حملات اخیر همچنین زیرساختهای کلیدی مانند دستگاههای تبدیل اورانیوم به فلز و تجهیزات ساخت قطعات انفجاری بمب را هدف قرار دادند؛ اما ایران ممکن است برخی از تجهیزات را پنهان کرده یا از روشهای سنتی برای تداوم فعالیت استفاده کند. از سوی دیگر، با توجه به نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ساختار هستهای ایران، ممکن است تهران ترجیح دهد بازسازی را به تأخیر بیندازد تا از نفوذ و خرابکاری بیشتر جلوگیری کند. سناریوهای پیش رو برای بازسازی نیز شامل احداث سایتهای کوچک فوقمخفی یا تجمیع فعالیتها در چند مجتمع فوقمحافظتشده است که هریک مزایا و معایب خاص خود را دارند. در سطح راهبردی، حملات اخیر موجب تقویت گرایش به تسلیحاتی شدن در بخشی از ساختار قدرت ایران شده است، اما همچنان سیاست «لبه پرتگاه هستهای» به دلایل متعددی جذابیت خود را حفظ کرده است: ایران اکنون بیش از همیشه آسیبپذیر است؛ اسرائیل و آمریکا عزم جدی خود را نشان دادهاند؛ شبکه اطلاعاتی اسرائیل همچنان فعال است؛ توان پدافند هوایی ایران تضعیف شده؛ و صرفاً داشتن بمب هستهای تضمین امنیت نیست. در عین حال، ایران برای عبور از فشار تحریمها، به توافق با آمریکا نیازمند است و هرگونه تلاش آشکار برای بازسازی برنامه تسلیحاتی، خطر حملات یا تحریمهای شدیدتر را افزایش میدهد. در نهایت، مؤثرترین راهبرد برای کنترل بلندمدت برنامه هستهای ایران، ترکیبی از تهدید نظامی، اقدامات اطلاعاتی و خرابکاری، فشار اقتصادی و دیپلماسی هوشمند است؛ در کنار راهبرد رسانهای که افکار عمومی ایران را نسبت به هزینههای پیگیری بمب هستهای حساس کند و این مسیر را به عنوان تهدیدی برای ثبات و بقای کشور معرفی کند. توجه: مطلب ارائه شده، ترجمه گزارش مایکل آیزنشتات در مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک است که بدون دخل و تصرف در آن، به منظور آشنایی مخاطبین با افکار و نقطهنظرات اندیشکدههای معتبر و تاثیرگذار آمریکایی ارائه شده است. مایکل آیزنشتات گزارش کامل: «پس از بمباران؛ گزینههای هستهای ایران» حملات گسترده اسرائیل و آمریکا به زیرساختهای هستهای ایران موجی از گمانهزنیها درباره میزان عقبماندگی فنی این برنامه و احتمال چرخش سریعتر تهران به سمت گزینه تسلیحاتی به راه انداخته است؛ اما پاسخ به این پرسش، پیچیدگیهای بسیاری دارد. بر اساس گزارشهای موجود، اسرائیل دستکم دوازده مرکز مرتبط با فعالیتهای هستهای ایران را هدف قرار داده و حدود بیست دانشمند ایرانی عمدتاً فعال در پروژههای تسلیحاتی در جریان این عملیاتها کشته شدند. همزمان، بمبافکنهای رادارگریز بی-۲ بمبهای فوقسنگین ۳۰ هزار پوندی (MOP) را بر تأسیسات فردو و نطنز فرو ریختند و موشکهای کروز شلیکشده از زیردریاییها به تأسیسات اصفهان اصابت کردند. تجربه حملات مشابه در گذشته نشان میدهد که نابودی مطلق تأسیسات صنعتی زیرزمینی از طریق حملات هوایی تقریباً ناممکن است؛ چراکه بسیاری از تجهیزات مدفون پس از حمله، قابل ترمیم یا حتی بازیابی هستند. با این حال، سانتریفیوژهای گازی مورد استفاده ایران در غنیسازی اورانیوم، تجهیزاتی فوقالعاده حساس و آسیبپذیرند. رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اعلام کرده بود که تا شب آغاز حملات، سانتریفیوژهای نطنز و فردو همچنان در مدار فعالیت بودند. قطع ناگهانی برق یا توقف کنترلنشده این سانتریفیوژها، عملاً موجب خودتخریبی آنها میشود؛ همان روشی که اسرائیل در خرابکاری سال ۲۰۲۱ علیه نطنز به کار بست و در موج اخیر با حمله به منبع تغذیه برق سایتها دوباره تکرار کرد علاوه بر این، پرتاب دوازده بمب سنگرشکن به تونلهای هواکش فردو به احتمال زیاد به نابودی کامل دو سالن اصلی سانتریفیوژ منجر شده است. حتی اگر بمبها مستقیماً به قلب این سالنها نفوذ نکرده باشند، امواج انفجار قادر است تدابیر ضدارتعاش و محافظتهای لرزهای را بیاثر سازد. از همین رو، حتی سانتریفیوژهایی که زیر آوار نابود نشدهاند، احتمالاً بر اثر فشار و ارتعاشات، غیرقابل استفاده شدهاند. شاید به همین علت، گروسی روز ۲۶ ژوئن تأکید کرد تأسیسات غنیسازی ایران عملاً «از کار افتادهاند» و سانتریفیوژهای گازی این کشور «آسیب جدی» دیدهاند. در واکنش به بمبارانهای اخیر، تهران ممکن است به راهاندازی یک پروژه تسلیحاتی کوچک و کاملاً محرمانه روی بیاورد. شواهد حاکی است که ایران همچنان سانتریفیوژهای یدکی کافی در اختیار دارد؛ تجهیزاتی که معمولاً برای جایگزینی ماشینهای فرسوده ذخیره میشوند. علاوه بر آن، آژانس بینالمللی انرژی اتمی از اواسط ۲۰۲۱ تاکنون کنترل و نظارت خود را بر تولید سانتریفیوژهای گازی ایران از دست داده و احتمال وجود ذخایر پنهانی این تجهیزات دور از ذهن نیست؛ ذخایری که میتوانند پایه احداث سایتهای مخفی غنیسازی باشند. در کنار این مسئله، سرنوشت حدود ۴۶۴ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی ایران همچنان نامعلوم باقی مانده است. این مقدار، در صورت افزایش غلظت تا سطح تسلیحاتی (۹۰ درصد)، پتانسیل لازم برای تولید حدود ده بمب هستهای را فراهم میآورد. به روایت مقامات اسرائیلی و آمریکایی، بیشتر این ذخایر اکنون زیر آوار سایتها مدفون شدهاند؛ هرچند بخشی نیز ممکن است پیش از آغاز حملات به مکان امن منتقل شده باشد؛ ادعایی که رسانههای ایرانی مطرح کردهاند. احتمالاً برخی سیلندرهای کوچک هگزافلوراید اورانیوم در جریان حملات تخریب شده و محتوای آنها بر اثر گرما یا تماس با هوا تجزیه شده باشد، اما بخشی دیگر ممکن است سالم مانده باشد و هر تلاش ایران برای بازیابی این ذخایر، فرصتی برای هدف قرار دادن آنها ایجاد خواهد کرد. در صورتی که تهران بتواند مقداری از اورانیوم غنیشده را بازیابی کند یا پیشتر آن را به نقطهای امن منتقل کرده باشد، این مواد باید برای رسیدن به سطح تسلیحاتی مجدداً غنیسازی شوند. برخی کارشناسان معتقدند که حتی با غنای ۶۰ درصد نیز امکان ساخت بمب وجود دارد، اما چنین بمبی ابعاد بزرگی خواهد داشت و کارایی نظامی آن پایینتر است. ایران همچنین میتواند در تئوری، اورانیوم با غنای بالا را از خارج، مثلاً از کره شمالی، تأمین کند. از منظری دیگر، به دلیل نفوذ سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل در ساختار هستهای ایران، ممکن است تهران ترجیح دهد فعلاً ظرفیتهای خود را بازسازی نکند و تا تضعیف این نفوذ منتظر بماند. تجربه عراق پس از حمله ۱۹۸۱ به رآکتور هستهایاش نشان داد تصمیمگیری درباره بازسازی یا تغییر مسیر پروژه، زمانبر و پرهزینه خواهد بود. راهبرد ایران نیز طی دو دهه اخیر معمولاً مبتنی بر حرکت تدریجی و سنجیده بوده تا از جلب توجه و تحریک دشمنانش خودداری کند. البته، احیای هر بخش از برنامه هستهای ایران همیشه در معرض اقدامات مخفی و علنی اسرائیل قرار خواهد گرفت و محاسبات صرفاً فنی برای تعیین زمان بازسازی، گمراهکننده است. در زمینه استراتژیهای بازسازی، ایران ممکن است ساخت تأسیسات کوچک و فوقمخفی را در دل زیرساختهای صنعتی یا پناهگاههای زیرزمینی دور از دسترس بمبهای متعارف دنبال کند. گزینه دیگر، متمرکز کردن کل فعالیتهای هستهای و تسلیحاتی در یک یا دو مجتمع فوقمحافظتشده است؛ رویکردی که در صورت کشف، ریسک و هزینه نابودی همزمان همه داراییها را بهشدت افزایش میدهد. پراکندهسازی و تکراریریزی سایتها نیز معایب خاص خود را دارد؛ چراکه جابهجایی تجهیزات و پرسنل میان سایتها، زمینه را برای نفوذ و اخلال دشمن فراهمتر میکند. توان اسرائیل برای مقابله با چنین سناریوهایی، وابسته به تداوم دسترسی اطلاعاتی به برنامه ایران و توانایی هماهنگی عملیاتهای آشکار و پنهان با ایالات متحده است. در شرایطی که آمریکا احتمالاً توجه بیشتری به رقبای آسیایی خود معطوف خواهد کرد، مدیریت مستقل این تهدید بر دوش اسرائیل سنگینتر میشود و چالشهای قابل توجهی برای تلآویو در سالهای پیش رو به همراه خواهد داشت. با وجود تشدید انگیزههای انتقامی و گرایش فزاینده بخشی از حاکمیت به راهحل بمب، کفه دلایل حفظ سیاست «لبه پرتگاه هستهای» نیز همچنان سنگین است: ایران اکنون بیش از هر زمانی آسیبپذیر است، در حالی که اسرائیل و آمریکا نیز بیسابقهترین سطح عزم و جسارت خود را در مقابله نظامی با تهران نشان دادهاند. شبکه اطلاعاتی اسرائیل همچنان در ساختار حاکمیت ایران نفوذ دارد؛ به این معنا که تلآویو و واشنگتن به احتمال زیاد از هر تلاشی...
« بازگشت به لیست اخبار