
علیسان جباری و طاها بهروزی، قربانیان بیگناه پهپاد اسرائیلی
یک ماه از حادثهای که خانوادههای جباری و بهروزی را داغدار فرزندان خردسالشان کرد میگذرد. حادثهای که در حمله اسرائیل به کشورمان رقم خورد و حالا مادر یکی از کودکان از شب حادثه میگوید.
یک ماه از حادثهای که خانوادههای جباری و بهروزی را داغدار فرزندان خردسالشان کرد میگذرد. حادثهای که در حمله اسرائیل به کشورمان رقم خورد و حالا مادر یکی از کودکان از شب حادثه میگوید. - فتانه احدی: اول تیرماه و در روزهای جنگ تحمیلی، فرودگاه تبریز یکی از مکانهایی بود که مورد حمله هوایی دشمن قرار گرفت. آن روز در محله پاسداران در نزدیکی فرودگاه برای چند ساعت صدای انفجار و فعالیت پدافند هوایی ادامه دارد. هوا رو تاریکی رفته بود که صدای انفجار قطع و اوضاع آرام شده بود. حوالی ساعت ۸:۳۰ شب بود که دو کودک ۷ ساله به نامهای علیسان جباری و طاها بهروزی که در همسایگی هم زندگی میکردند، برای بازی از خانه خارج شدند. آنها هر شب با هم قرار بازی داشتند. آن شب هم بعد از اینکه دیگر خبری از صداهای وحشتناک حملات دشمن نبود، از مادران خود خواستند تا برای بازی به کوچه بروند. در این شرایط مادران آنها نیز برای اینکه مواظب فرزندان خود باشند، به بیرون از خانه رفتند و بازی آنها را تماشا میکردند. در آن لحظات اما هیچکس خبر نداشت که حادثهای هولناک در کمین است. پهپاد اسرائیلی فاطمه رشتبر، مادر علیسان در گفت و گو با همشهری میگوید: خانه ما در نزدیکی فرودگاه قرار دارد، آن روز هم صدای پی در پی انفجار میآمد و متوجه شدیم که دشمن حمله کرده است. ساعتها در خانه بودیم تا زمانی که صداها قطع شد. هوا تاریک شده بود که صداها خاموش شد و متوجه شدیم، بمباران تمام شده است. علیسان چون تمام روز در خانه بود، اصرار کرد که به بیرون ازخانه برود تا با دوستش طاها بازی کند. او میافزاید: ابتدا مخالف بودم. چون هنوز احتمال خطر وجود دارد اما آنقدر اصرار کرد که تن به خواسته پسرم دادم و خودم نیز، دنبالش به بیرون از خانه رفتم. زن جوان میگوید: طاها، پسر همسایه ما که دوست صمیمی علیسان بود نیز در همان لحظه از خانه بیرون آمده بود. وقتی مادرش را دیدم، نزد او رفتم و بچهها سرگرم بازی شدند اما هنوز لحظاتی از بازی بچهها نگذشته بود که ناگهان صداهای عجیبی آمد. با شنیدن صدا بچهها را صدا زدم که همه به خانه برگردیم اما تا ما به خود بیاییم یک پهپاد اسرائیلی سر کوچه ما منفجر شد و ترکشهایش به سوی ما آمد. مادر داغدیده ادامه میدهد: فقط یک لحظه دیدم که علیسان و طاها روی زمین افتادند. هر چند ترکش کوچکی به صورتم خورده و خون جاری شده بود، اما با دیدن صحنه به سمت بچهها دویدم. ترکشهای پهپاد منفجر شده به سر و صورتشان خورده بود. حتی یکی از ترکشها به مادر طاها خورده و او هم مجروح شده بود. با همان حالم سریع پسرم را بغل کردم و به حیاط خانه آوردم. بقیه همسایهها هم به سراغ طاها و مادرش رفتند. علیسان را در حیاط روی زمین گذاشتم اما همان لحظه متوجه شدم که جانش را از دست داده است. با این حال نمیخواستم باور کنم با فریاد کمک میخواستم. همسایهها به اورژانس زنگ زدند و آنها وقتی آمدند گفتند که علیسان و طاها، هر دو شهید شدهاند. من و مادر طاها به بیمارستان منتقل شدیم و پیکر بچهها را به سردخانه بردند.جراحات مادر طاها شدید بود، طوری که ۲ هفته در بیمارستان بستری بود. مادر علیسان میگوید: پسرم و طاها هر دو تک فرزند و کلاس اول بودند؛ پسرم آرزو داشت خلبان شود. حتی در روزهای جنگ میگفت که ای کاش خلبان بود و به جنگ دشمن میرفت اما به آرزویش نرسید. من و پدرش آرزوهای زیادی برای او داشتیم اما حالا نمیدانیم با داغ او چه کنیم. بر اساس این گزارش پیکر مطهر این دو کودک شهید چند روز پیش در تبریز تشییع و به خاک سپرده شد.
« بازگشت به لیست اخبار