
فروپاشی یک همکاری در واشنگتن؛ ماجرا چیست؟ | از دعوا بر سر آینده! تا جاهطلبیهای بیپایان
ایلان ماسک اخیراً بار دیگر به ترامپ و دولت فدرال تاخته و سیاستهای جاری در فدرال رزرو و کاخ سفید را به باد انتقاد گرفته است. حتی ماسک (بهطعنه) گفته است که دیگر کاری از دست دولت ترامپ بر نمیآید و هوش مصنوعی باید زمینه عبور از شرایط وخیم کنونی و آتی را فراهم سازد.
ایلان ماسک اخیراً بار دیگر به ترامپ و دولت فدرال تاخته و سیاستهای جاری در فدرال رزرو و کاخ سفید را به باد انتقاد گرفته است. حتی ماسک (بهطعنه) گفته است که دیگر کاری از دست دولت ترامپ بر نمیآید و هوش مصنوعی باید زمینه عبور از شرایط وخیم کنونی و آتی را فراهم سازد. به گزارش ، فرهیختگان نوشت: ماسک در حقیقت به سیاستهای کلان اقتصادی و تجاری ترامپ اشاره و آن را سمّی مهلک برای ایالات متحده قلمداد کرده است. در منظر پیچیده سیاست و تجارت آمریکا، رابطه بین ایلان ماسک، کارآفرین چندوجهی و دونالد ترامپ، رئیسجمهور همواره یکی از جذابترین و پرنوسانترین اتحادهای تاکتیکی محسوب میشد. این همبستگی که در مقاطعی بهعنوان یک نیروی قدرتمند در راستای اهداف مشترک ضدنهادی و حمایتگرایی اقتصادی تعبیر میشد، در سال ۲۰۲۵ به شکل یک دشمنی عمومی به پایان رسید. برای درک عمق سقوط، باید ریشههای اولیه این اتحاد را ترسیم کرد. همراستایی اولیه جدایی ماسک از ترامپ در سال ۲۰۲۵ این آتشبس استراتژیک بهسرعت جای خود را به «خصومت تلخ» داد. این تغییر ناگهانی، ریشه در تغییر اولویتها و تشدید جاهطلبیهای شخصی طرفین داشت. نقطه آغازین جدایی علنی، انتقادات ماسک از سیاستهای مالی دولت ترامپ پس از آغاز دوره دوم ریاستجمهوری در ژانویه ۲۰۲۵ بود. ماسک که خود به دنبال یک مدل اقتصادی متمرکز بر فناوری و ارزهای دیجیتال بود، نسبت به سیاستهای اعتباری و مالی دولت فدرال دیدگاه بسیار بدبینانهای اتخاذ کرد. موضعگیری جدید ماسک حاکی از این بود که او دیگر سیاستهای دولت را تنها بهعنوان یک مانع نمیبیند، بلکه آن را بهعنوان یک مسیر اقتصادی «اشتباه» و «اصلاحناپذیر» قلمداد میکند. این نوع انتقاد، دیگر صرفاً در مورد «تنظیم مقررات» نبود، بلکه در مورد «مسیر کلان اقتصادی کشور» بود که مستقیماً با رؤیاهای ترامپ در تضاد قرار گرفت. به عبارتی بهتر، مهمترین عامل در تبدیل دوستی به دشمنی، تداخل در حوزه نفوذ و قدرت بود. هر دو شخصیت، خود را نمایندگان نهایی «مردم به حاشیه رانده شده» یا «جریان تغییر» میدانستند. ترامپ رهبر جنبش ناسیونالیستی -پوپولیستی بود که ریشه در پایگاه رأیدهندگان قدیمیتر داشت. دعوا بر سر آینده! ماسک رهبری یک جنبش نوظهورتر را بر عهده داشت که متمرکز بر نوآوریهای فناوری، آزادی بیان مطلق و دگرگونی ساختارهای سنتی بود. زمانی که ماسک شروع به اتخاذ مواضعی کرد که مستقیماً با محوریت ترامپ در حزب جمهوریخواه رقابت میکرد، این رقابت از یک تفاهم زیرپوستی به یک منازعه آشکار تبدیل شد. هر دو برای اثبات اینکه چه کسی واقعاً «نبض تپنده تغییر در آمریکا» را در اختیار دارد، وارد رقابت مستقیم شدند. این درگیری، یک نزاع بر سر «جانشینی معنوی» در رهبری نیروهای دگرگونکننده بود. دشمنی شخصی این دو، بهسرعت به درگیریهای بینالمللی با منافع استراتژیک تبدیل شد. درحالیکه یادداشتهای اولیه بر اتحاد آنها در جنگ اقتصادی علیه چین و WTO تأکید داشتند، شواهد نشان میدهد که اختلافات در سال ۲۰۲۵ این همسویی را نیز تحتتأثیر قرار داده است، یا حداقل ماسک را به بازیگری مستقل و متخاصم در صحنه جهانی تبدیل کرده که دیگر صرفاً فرمانبردار استراتژی ترامپ نیست. ماسک که دیگر خود را تابع سیاستهای ترامپ نمیدید، مأموریت جدیدی را برای خود تعریف کرد؛ «دفرمهسازی منطقه یورو و اتحادیه اروپا». این هدف که با حمایتگرایی آمریکا هماهنگ بود، ماهیتی تهاجمیتر و سریعتر از رویکرد سلبی اما دیپلماتیکتر ترامپ داشت. حتی درحالیکه هر دو (ترامپ و ماسک) بر لزوم مهار اقتصادی پکن توافق دارند، روشها و اهداف نهایی متفاوت است. ترامپ مایل است از تعرفهها بهعنوان یک ابزار فشار برای بازگرداندن شغلها به آمریکا استفاده کند. اما ماسک، با تمرکز بر ماهیت فناوریمحور اقتصاد آینده، رویکردی سریعتر و غالباً غیرقابلپیشبینیتر را دنبال میکند که ممکن است گاهی اوقات با استراتژیهای بلندمدتتر ترامپ در تضاد باشد. این دوگانگی در روش، خود به عاملی برای تشدید تنشها تبدیل شده است. جاهطلبیهای بیپایان آنچه در ابتدا بهعنوان یک اتحاد موقت برای پیشبرد دستور کارهای ضد سیستم آغاز شد، به دلیل ماهیت خودمحور و جاهطلبانه هر دو بازیگر، به یک خصومت عمیق بدل شد. این دو مرد دیگر در یک قاب جای نمیگیرند. دوستی آنها تبدیل به یک نبرد هژمونیک شده است؛ نبردی برای تعیین اینکه چه کسی در شکلدهی مجدد ساختار قدرت آمریکا و جهان در دوران پسانخبگان، نقش فرمانده نهایی را ایفا خواهد کرد. این دشمنی، نه صرفاً یک نزاع بر سر سیاستهای کوتاهمدت، بلکه یک نزاع بر سر جایگاه رهبری جنبشهای تغییر است که اگر آمریکا (و در نتیجه جهان) در سال ۲۰۲۵ در جهت آرمانهای آنها پیش نرود، هر یک دیگری را بهعنوان مانع اصلی برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه خود میبیند. هرگونه شائبه مبنی بر اتحاد مجدد در سایه این خصومت علنی، عملاً بر اساس حقایق موجود در سال ۲۰۲۵ بیاعتبار است.
« بازگشت به لیست اخبار