فرید زکریا: دوران رهبری جهانی آمریکا به پایان رسیده است
فرید زکریا، یکی از شناختهشدهترین تحلیلگران سیاست خارجی و روابط بینالملل در جهان، رویکرد جدید ترامپ در مورد ونزوئلا و به طور کلی آمریکای لاتین را نشان دهنده دوران گذار آمریکا از رهبری جهانی می دانند
فرید زکریا، یکی از شناختهشدهترین تحلیلگران سیاست خارجی و روابط بینالملل در جهان، رویکرد جدید ترامپ در مورد ونزوئلا و به طور کلی آمریکای لاتین را نشان دهنده دوران گذار آمریکا از رهبری جهانی می دانند این رویکرد، که ریشه در قرن نوزدهم دارد، بر این اصل استوار است که نیمکرهٔ غربی حوزهٔ نفوذ انحصاری ایالات متحده است و قدرتهای خارجی نباید در آن نقش تعیینکننده داشته باشند. اما نسخهٔ ترامپی دکترین مونرو، نه یک بازگشت نوستالژیک ساده، بلکه تفسیری مدرن، سختگیرانه و عاری از آرمانگرایی است که پیامدهای مهمی برای نظم منطقهای و جهانی دارد. نیمکرهٔ غربی؛ اولویت اصلی سیاست خارجی ترامپ از این منظر، آمریکای لاتین و کارائیب نه شرکای برابر، بلکه بخشی از حریم امنیتی ایالات متحده تلقی میشوند؛ نگاهی که یادآور سیاستهای امپریالیستی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. چین؛ محرک اصلی احیای دکترین مونرو مقاله تأکید میکند که عامل اصلی بازگشت این منطق، نگرانی عمیق ترامپ از نفوذ فزایندهٔ چین در آمریکای لاتین است. سرمایهگذاریهای چین در زیرساختها، بنادر، معادن، انرژی و شبکههای مخابراتی از نگاه ترامپ نه همکاری اقتصادی، بلکه تهدیدی ژئوپلیتیکی محسوب میشود. در نتیجه، سیاست آمریکا بهجای رقابت مثبت (ارائهٔ گزینههای بهتر اقتصادی)، بیشتر بر فشار، هشدار و تهدید سیاسی استوار شده است؛ رویکردی که اغلب دولتهای منطقه را در موقعیتی تدافعی قرار میدهد. دکترین مونرو بدون دموکراسی و حقوق بشر یکی از مهمترین نکات تحلیلی زکریا این است که نسخهٔ ترامپی دکترین مونرو، برخلاف نسخههای دوران جنگ سرد، فاقد توجیهات ایدئولوژیک است. ترامپ نه به ترویج دموکراسی علاقهمند است و نه حقوق بشر را معیار اصلی سیاست خارجی میداند. حمایت یا مخالفت با دولتهای آمریکای لاتین، صرفاً بر اساس همسویی با منافع کوتاهمدت آمریکا انجام میشود. دولتهای اقتدارگرا، در صورت همکاری در حوزههایی مانند مهاجرت، امنیت یا مقابله با چین، از فشار سیاسی در امان میمانند. مهاجرت؛ پیوند سیاست خارجی با سیاست داخلی طبق استدلالاین روزنامه نگار مشهور آمریکایی سیاست ترامپ در نیمکرهٔ غربی بهشدت تحت تأثیر دغدغههای داخلی است. مهاجرت غیرقانونی، قاچاق مواد مخدر و امنیت مرزها به محورهای اصلی تعامل آمریکا با همسایگان جنوبیاش تبدیل شدهاند. کشورهای آمریکای لاتین عملاً به دیوارهای امنیتی بیرونی آمریکا تبدیل میشوند؛ به این معنا که از آنها انتظار میرود جریان مهاجران را مهار کنند، حتی اگر این کار به قیمت بیثباتی داخلی یا نقض حقوق بشر تمام شود. افول چندجانبهگرایی و نهادهای منطقهای در چارچوب این رویکرد، نهادهای چندجانبه مانند سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) یا توافقات منطقهای جایگاه خود را از دست میدهند. ترامپ ترجیح میدهد از طریق توافقات دوجانبه، فشار مستقیم و دیپلماسی شخصی سیاست خود را پیش ببرد. این امر باعث تضعیف سازوکارهای جمعی حل اختلاف و افزایش رفتارهای یکجانبه شده است؛ رفتاری که مشروعیت رهبری آمریکا را در بلندمدت زیر سؤال میبرد. خطرات راهبردی: نارضایتی، مقاومت پنهان و چرخش به شرق زکریا هشدار میدهد که احیای دکترین مونرو، هرچند در کوتاهمدت ممکن است قدرت آمریکا را به نمایش بگذارد، اما در بلندمدت نتایج معکوس به همراه دارد. فشار بیش از حد میتواند: احساسات ضدآمریکایی را تقویت کند، دولتها را به همکاری پنهان یا آشکار با چین و روسیه سوق دهد، نفوذ آمریکا را نه از طریق رقابت، بلکه از طریق اجبار تعریف کند. بسیاری از کشورها ممکن است ظاهراً با واشنگتن همراهی کنند، اما در عمل بهدنبال کاهش وابستگی به آن باشند. زکریا این طور نتیجه گیری می کند که سیاست خارجی ترامپ در نیمکرهٔ غربی، نه یک انحراف موقتی، بلکه نشانهای از تغییر عمیق در نگاه آمریکا به جهان است: گذار از رهبری جهانی به مدیریت حوزههای نفوذ. دکترین مونرو، در این خوانش جدید، دیگر یک اصل دفاعی نیست، بلکه ابزاری برای بازتعریف قدرت در عصر رقابت قدرتهای بزرگ است.
« بازگشت به لیست اخبار