مروری بر برجسته‌ترین آثار نمایشی آسیب‌شناسانه درباره فضای مجازی به بهانه اکران« گوزن‌های اتوبان»/همنشینی جذابیت و خطر

مروری بر برجسته‌ترین آثار نمایشی آسیب‌شناسانه درباره فضای مجازی به بهانه اکران« گوزن‌های اتوبان»/همنشینی جذابیت و خطر

1404/07/13 - 21:22 184 بازدید
گوزن‌های اتوبان با وجود انتخاب سوژه‌ای به‌روز درباره تأثیرات مخرب اینفلوئنسری و شهرت مجازی، به دلیل ضعف‌های فیلمنامه‌ای، فقدان عمق تحلیلی است.
گوزن‌های اتوبان با وجود انتخاب سوژه‌ای به‌روز درباره تأثیرات مخرب اینفلوئنسری و شهرت مجازی، به دلیل ضعف‌های فیلمنامه‌ای، فقدان عمق تحلیلی است. به گزارش مشرق، در عصر دیجیتال که شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی به بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره تبدیل شده‌اند، مدیوم سینما بارها کوشیده است تا تأثیرات عمیق و چندوجهی این پدیده را بر روابط انسانی، هویت فردی و ساختارهای اجتماعی به تصویر بکشد. با این حال، بسیاری از آثار سینمایی در این حوزه، از جمله فیلم ایرانی «گوزن‌های اتوبان» به کارگردانی ابوالفضل صفاری، در بازنمایی پیچیدگی‌های فضای مجازی و نقد فرهنگ دیجیتال ناکام مانده‌اند. این فیلم، با وجود انتخاب سوژه‌ای به‌روز درباره تأثیرات مخرب اینفلوئنسری و شهرت مجازی، به دلیل ضعف‌های فیلمنامه‌ای، روایت گسسته و فقدان عمق تحلیلی، نه‌تنها نمی‌تواند چالش‌های این فضا را به شکلی اثرگذار کاوش کند، بلکه به اثری شعاری و ناکارآمد بدل می‌شود که مخاطب را در سردرگمی رها می‌کند. این ناکامی، فرصتی است برای تأمل در آثار موفق‌تری که توانسته‌اند با ظرافت و عمق، به مسائل فضای مجازی و تأثیرات آن بر جامعه بپردازند. در این نوشتار، در وهله نخست نگاهی به «گوزن‌های اتوبان» به عنوان نمونه‌ای از ناکامی در این حوزه می‌پردازیم که اکران آن اخیرا آغاز شده و در جذب مخاطب موفق نبوده است. سپس به معرفی و بررسی ۸ فیلم و سریال برجسته جهانی می‌پردازیم که با رویکردهای متنوع و هوشمندانه، از تأثیرات شبکه‌های اجتماعی گرفته تا تاریکی‌های فرهنگ دیجیتال را به تصویر کشیده‌ و توانسته‌اند در این زمینه استانداردهایی ماندگار خلق کنند. گوزن‌های اتوبان؛ چگونه فرصت نقد فرهنگ دیجیتال را هدر دهیم؟! ایده محوری فیلم، یعنی نقد تأثیرات افسارگسیخته شبکه‌های اجتماعی بر روابط انسانی، تضاد طبقاتی و بحران‌های نسلی، پتانسیلی قابل‌توجه برای خلق اثری تأثیرگذار داشت اما «گوزن‌های اتوبان» در تبدیل این ایده به روایتی منسجم و عمیق به‌کلی ناکام است. فیلمنامه، فاقد عمق تحلیلی لازم برای کاوش در پیچیدگی‌های روان‌شـــــــناختی و جامعه‌شناختی سوژه است و به جای ارائه دیدگاهی نوآورانه، به تکرار کلیشه‌های آشنایی چون تضاد فقر و ثروت یا نمایش اغراق‌آمیز سبک زندگی اینفلوئنسرها اکتفا می‌کند. ایده محوری فیلم، یعنی نقد تأثیرات افسارگسیخته شبکه‌های اجتماعی بر روابط انسانی، تضاد طبقاتی و بحران‌های نسلی، پتانسیلی قابل‌توجه برای خلق اثری تأثیرگذار داشت اما «گوزن‌های اتوبان» در تبدیل این ایده به روایتی منسجم و عمیق به‌کلی ناکام است. فیلمنامه، فاقد عمق تحلیلی لازم برای کاوش در پیچیدگی‌های روان‌شـــــــناختی و جامعه‌شناختی سوژه است و به جای ارائه دیدگاهی نوآورانه، به تکرار کلیشه‌های آشنایی چون تضاد فقر و ثروت یا نمایش اغراق‌آمیز سبک زندگی اینفلوئنسرها اکتفا می‌کند. شخصیت‌ها در حد تیپ‌های یک‌بعدی باقی می‌مانند: عابس به عنوان کارگری گرفتار در چرخه روزمرگی، صبا به عنوان همسری وسوسه‌شده توسط شهرت و رامین به عنوان نمادی از فرصت‌طلبی در زیست‌بوم دیجیتال، هیچ‌کدام از سطح به عمق نمی‌رسند و فاقد پیچیدگی لازم برای ایجاد همذات‌پنداری یا تأمل‌اندیشی در مخاطب هستند. این فقدان عمق در شخصیت‌پردازی، همراه با فقر دراماتیک فیلمنامه، مانع آن می‌شود که تحولات زندگی عابس و صبا، از شوق اولیه شهرت تا فروپاشی رابطه‌شان، باورپذیر یا تأثیرگذار جلوه کند. روایت فیلم در لحظات ابتدایی با ریتمی پویا و تصاویری چشم‌نواز، نوید اثری جذاب می‌دهد اما این پویایی به‌سرعت در پراکندگی روایی و فقدان منطق دراماتیک فرومی‌پاشد. سکانس‌های تعقیب و گریز، که قرار بود موتور محرک داستان باشند، به دلیل نبود پیوستگی و انگیزه‌های دراماتیک متقن، به لحظاتی تصنعی و فاقد کارکرد بدل می‌شوند. فیلم در به تصویر کشیدن تأثیرات مخرب فضای مجازی، به جای کندوکاو در ریشه‌های اجتماعی و روان‌شناختی معضلاتی چون اعتیاد به شهرت یا تخریب روابط انسانی، به نمایش‌های کاریکاتوری و اغراق‌آمیز از اینفلوئنسرها و فرهنگ دیجیتال بسنده می‌کند. این رویکرد سطحی که فاقد هرگونه تحلیل ساختاریافته است، فیلم را از ارائه دیدگاهی عمیق درباره تأثیرات شبکه‌های اجتماعی بر جامعه ایرانی محروم می‌سازد. به عنوان مثال، تلاش فیلم برای اشاره به تضاد طبقاتی یا بحران‌های نسلی، به دلیل فقدان پیکربندی دراماتیک مناسب، به شعارهایی کلیشه‌ای و فاقد اثرگذاری تقلیل می‌یابد. پایان‌بندی فیلم که مبهم و ناتمام است، نه‌تنها گره‌های روایی را حل نمی‌کند، بلکه به دلیل نبود زیرساخت‌های روایی لازم، به تجربه‌ای ناکام و خنثی بدل می‌شود. این پایان‌بندی که فاقد هرگونه وضوح دراماتیک یا پیوستگی مفهومی است، مخاطب را با پرسش‌هایی بی‌پاسخ و حس ناکامی عمیق رها می‌کند. از منظر کارگردانی، صفاری در خلق برخی لحظات بصری موفق عمل کرده اما این جذابیت‌های بصری در غیاب روایتی منسجم و محتوایی غنی، به پوسته‌ای تهی بدل می‌شوند. در مجموع، «گوزن‌های اتوبان» با وجود بهره‌مندی از سوژه‌ای به‌روز و پتانسیلی برای نقد فرهنگ دیجیتال و تأثیرات آن بر جامعه ایرانی، به دلیل فیلمنامه‌ای ناپخته، روایتی سرگردان و ناتوانی در تعمیق مضامین، نه‌تنها در بازنمایی چالش‌های پیچیده فضای مجازی ناکام می‌ماند، بلکه به اثری تبدیل می‌شود که بیش از آنکه تأمل‌برانگیز یا روشنگرانه باشد، مخاطب را با حس سردرگمی و ناکامی تنها می‌گذارد. این فیلم، فرصتی از دست ‌رفته در سینمای اجتماعی ایران است که ایده‌ای جذاب را در چنبره ضعف‌های ساختاری و فقر محتوایی هدر می‌دهد. Black Mirror (۲۰۱۱) سریال آنتولوژی «آینه سیاه»، ساخته چارلی بروکر، یکی از پیشگام‌ترین آثار در نقد فناوری و فضای مجازی است که هر اپیزود آن با داستانی مستقل، جنبه‌ای از تأثیرات تاریک فناوری‌های دیجیتال را کاوش می‌کند. اپیزودهایی مانند «Nosedive» (با بازی برایس دالاس هاوارد) به‌طور خاص به فرهنگ امتیازدهی در شبکه‌های اجتماعی و فشار برای تأیید اجتماعی می‌پردازند، در حالی که اپیزودهایی مانند «Hated in the Nation» (با بازی کلی مک‌دونالد) به تأثیرات منفی هشتگ‌ها و حملات آنلاین پرداخته‌اند. این سریال با بهره‌گیری از بازیگرانی چون دنیل کالویا، جون هام و مایلی سایرس و کارگردانی اپیزودهای متنوع توسط کارگردانان برجسته، توانسته است روایت‌هایی دیستوپیایی و در عین حال واقع‌گرایانه خلق کند. «آینه سیاه» با تحلیل‌های جامعه‌شنــــــاختی و روان‌شناختی عمیق، نشان می‌دهد که چگونه شبکه‌های اجتماعی می‌توانند به ابزارهایی برای کنترل، انزوای اجتماعی و حتی خشونت تبدیل شوند. این سریال چندین جایزه امی، از جمله بهترین فیلم تلویزیونی و بهترین فیلمنامه، دریافت کرده و به دلیل نوآوری در روایت و نقد فناوری، مورد تحسین گسترده قرار گرفته است. موفقیت «آینه سیاه» در ترکیب داستان‌گویی خلاقانه با هشدارهایی درباره آینده دیجیتال، آن را به یکی از تأثیرگذارترین آثار در این حوزه تبدیل کرده است. The Social Network (۲۰۱۰) فیلم «شبکه اجتماعی» به کارگردانی دیوید فینچر و با فیلمنامه‌ای درخشان از آرون سورکین، یکی از برجسته‌ترین آثار سینمایی درباره ظهور شبکه‌های اجتماعی و تأثیرات عمیق آن بر روابط انسانی، اخلاقیات و ساختارهای اجتماعی است. این فیلم داستان مارک زاکربرگ (جسی آیزنبرگ) و تأسیس فیس‌بوک را روایت می‌کند اما فراتر از یک بیوگرافی ساده، به کاوش در تاریکی‌های جاه‌طلبی، خیانت و پیامدهای فرهنگی شبکه‌های اجتماعی می‌پردازد. بازیگرانی چون اندرو گارفیلد (در نقش ادواردو ساورین) و جاستین تیمبرلیک (در نقش شان پارکر) با اجراهای قدرتمند، به عمق دراماتیک فیلم می‌افزایند. «شبکه اجتماعی» با دیالوگ‌های تیز و ریتمی سریع، نشان می‌دهد که چگونه فیس‌بوک، به عنوان یک پلتفرم ارتباطی، نه‌تنها روابط شخصی را بازتعریف کرد، بلکه به ابزاری برای رقابت، حسادت و قدرت‌طلبی تبدیل شد. فیلم با تمرکز بر تناقضات اخلاقی، مانند سوءاستفاده از داده‌ها و نقض حریم خصوصی، تصویری چندلایه از تأثیرات فضای مجازی ارائه می‌دهد. این اثر در سال ۲۰۱۱ برنده ۳ جایزه اسکار (بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین تدوین و بهترین موسیقی متن) شد و در ۸ رشته دیگر نامزد بود. همچنین جوایز متعددی از گلدن‌گلوب، بفتا و جشنواره‌های دیگر دریافت کرد و به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های دهه ۲۰۱۰ شناخته می‌شود. «شبکه اجتماعی» با ترکیب کارگردانی استادانه، فیلمنامه‌ای هوشمندانه و مضمونی عمیق، استانداردی برای نقد فرهنگ دیجیتال در سینما ارائه کرده است. The Circle (۲۰۱۷) فیلم «دایره»، به کارگردانی جیمز پونسولت و اقتباس از رمان دیو اگرز، داستان کارمندی جوان (اما واتسون) را روایت می‌کند که در یک شرکت فناوری خیالی به نام «دایره» مشغول به کار می‌شود. این شرکت با شعار شفافیت و ارتباط جهانی، به نظارت و کنترل زندگی افراد نفوذ می‌کند. تام هنکس در نقش مدیر کاریزماتیک شرکت و جان بویگا در نقش یک کارمند معترض، به فیلم عمق می‌بخشند. «دایره» با تمرکز بر موضوعاتی چون از بین رفتن حریم خصوصی، فرهنگ نظارت دیجیتال و تأثیرات شبکه‌های اجتماعی بر هویت فردی، پرسش‌های اخلاقی مهمی را مطرح می‌کند. اگرچه فیلم در اجرا به اندازه رمان عمیق نیست و برخی منتقدان آن را به ساده‌سازی انتقادات متهم کرده‌اند اما تصاویر بصری جذاب و مضمون جسورانه‌اش، آن را به اثری قابل‌تأمل تبدیل کرده است. این فیلم در جشنواره‌های مختلف مانند جشنواره فیلم تریبکا نمایش داده شد اما موفقیت تجاری یا جایزه قابل‌ توجهی کسب نکرد. با این حال، «دایره» به دلیل طرح موضوعاتی مانند داده‌کاوی و سلطه شرکت‌های فناوری، همچنان در بحث‌های مربوط به فضای مجازی مورد توجه است. Eighth Grade (۲۰۱۸) فیلم «کلاس هشتم» ساخته بو برنهام، داستان کایلا (السی فیشر)، یک دختر نوجوان را روایت می‌کند که در آخرین هفته کلاس هشتم، در تلاش برای یافتن هویت خود در دنیایی تحت سلطه شبکه‌های اجتماعی است. این فیلم با ظرافتی کم‌نظیر، فشارهای ناشی از اینستاگرام و یوتیوب بر نسل جوان را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چگونه این پلتفرم‌ها می‌توانند به احساس ناامنی، اضطراب و مقایسه اجتماعی دامن بزنند. جاش همیلتون در نقش پدر کایلا، نقشی مکمل اما تأثیرگذار ارائه می‌دهد. «کلاس هشتم» با روایتی صمیمی، کارگردانی حساس و فیلمبرداری واقعی، موفق می‌شود تأثیرات عاطفی و روان‌شناختی فضای مجازی را به شکلی ملموس بازنمایی کند. این فیلم در جشنواره ساندنس ۲۰۱۸ مورد تحسین قرار گرفت و جوایزی مانند جایزه بهترین کارگردانی اول از انجمن کارگردانان آمریکا و جایزه بهترین فیلم از انجمن منتقدان فیلم بوستون را دریافت کرد. موفقیت «کلاس هشتم» در به تصویر کشیدن تجربه زیسته نسل دیجیتال، آن را به یکی از آثار برجسته در این حوزه تبدیل کر...
« بازگشت به لیست اخبار