منبع الهام شرارت

منبع الهام شرارت

1404/05/12 - 16:18 671 بازدید
چندی پیش دواین جانسون بازیگر تعداد زیادی از پرفروش‌ترین فیلم‌های هالیوود، جمله‌ای گفت که کدهایی را می‌توان از آن استنباط کرد؛ «من شرارت‌های زیادی را در فیلمنامه‌های هالیوود دیده‌ام اما هیچ‌کدام با آنچه اسرائیل در غزه انجام می‌دهد قابل مقایسه نیست».
به گزارش مشرق، اکران فیلم بالرین که اسپین‌آفی بر سری فیلم‌های «جان ویک» بود و کیانا ریوز، بازیگر نقش جان ویک هم در آن حضور کوتاهی داشت، مورد توجه بسیاری از علاقه‌مندان سینمای اکشن قرار گرفت؛ اما نکته خاصی در این فیلم کاملا تفریحی و سرگرم‌کننده وجود داشت که کمتر کسی به آن دقت کرد یا اشاره داشت. دنیای «جان ویک» دنیای تبهکاران یا به اصطلاح دنیای گروه‌های مافیایی سراسر دنیاست. در این جهان قاضی و پلیس حضور بسیار کمرنگی دارند و در عوض همین گروه‌های مافیایی بین همدیگر توافقاتی دارند که کار نظم بین‌الملل را می‌کند و خودشان هم یکسری قوانین داخلی دارند که معادلی از قوانین داخلی کشورهاست. هتل اینترکانتیننتال هم در اینجا حکم سازمان ملل متحد را دارد. حالا در فیلم بالرین دختری را می‌بینیم که وقتی کودک است، والدینش می‌خواستند او را در دنیای خارج از تبهکاری بزرگ کنند و برای همین از قبیله خارج شدند. پدر او مردی متعلق به یک گروه مافیایی شرق اروپا بود که با دختری از یک گروه مافیایی دانمارک ازدواج کرد و این زوج به خاطر تصمیم به خروج دخترک‌شان از این فضا کشته شدند. مدتی بعد از اکران بالرین هم وقتی چند وقت پیش فیلم جدید «سوپرمن» اکران شد، زمزمه‌هایی درباره آن همه جا پیچید که این داستان رژیم اسرائیل و مردم غزه را در قالب 2 سرزمین خیالی بازسازی کرده و جنگی را به شکل نمادین نمایش می‌دهد که معادلی از جنگ جاری در فلسطین است. حتی برای دونالد ترامپ هم در این فیلم شخصیتی نمادین وجود داشت. به همین دلیل خیلی‌ها از این فیلم استقبال کردند و عده‌ای از صهیونیست‌ها به آن تاختند. فیلم‌های هالیوود از ده‌ها سال پیش پر از نمادهای سیاسی بودند اما به شکل شگفت‌انگیزی بسیار کم دیده می‌شود نویسندگان سینمایی این کشور در مطالب‌شان به چنین مواردی اشاره کنند. آنچه در این فیلم به عنوان عنصر شر نمایش داده شد، شباهتی واقعی به رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو و حامی اصلی‌اش ترامپ داشت و اگر سرمان را بگردانیم و اندکی در میان باقی آثار هالیوود که طی همین یکی دو سال ایده‌شان شکل گرفت بچرخانیم، می‌بینیم که کم و بیش چنین مواردی را در آثار دیگر هم می‌توان یافت. اینکه هالیوود برای الهام‌گیری از واقعیت، ساخت و پرداخت امر شر در قصه‌ها امروز هیچ منبع الهامی بهتر از رژیم صهیونیستی ندارد، به این معنا نیست که سینمای آمریکا کاملا به سمت دفاع از فلسطین گردش کرده است اما این معنا را می‌دهد که مفهوم شر در جهان امروز مصداق و معنای جدیدی پیدا کرده که تا دیروز به این شکل دیده نمی‌شد. در ادامه، این موضوع تا حد ممکن واکاوی شده و تلاش شده تا تبیین شود که در این آرایش ذهنی جدید دنیا، اهالی رسانه و هنرمندان ما چطور و با چه رویکردی می‌توانند فعالیت کنند. رونوشت از شیطان رجیم اگر از تک‌تک کسانی که کمی با هنر سینما آشنایی جدی‌تر دارند خواسته شود چند صفت اصلی سینمای آمریکا را بشمارند، بین گزاره‌هایی که افراد مختلف مطرح می‌کنند، حتما چند نکته مشترک و پرتکرار وجود دارد. هالیوود قصه‌گو است و بشدت اهل پروپاگاندا؛ اما هم قصه‌ها را طوری بازآفرینی می‌کند که مرتب نو به نو شوند و تکراری نباشند و هم پروپاگاندا را طوری در زرورق زیبایی‌شناختی می‌پیچد که حتی اگر بفهمیم قصد القا کردن نکته‌ای خاص به ما را دارد، گارد نمی‌گیریم و زده نمی‌شویم. یکی دیگر از خصوصیات سینمای آمریکا عام بودن و شمول کامل آن بر موضوعات عینی و واقعی پیرامون است. یعنی هر اتفاقی که در واقعیت می‌افتد، معمولا هالیوود به آن واکنش نشان می‌دهد و به نوعی آن را وارد داستان یکی از فیلم‌ها می‌کند. آنها به قدری تعداد تولیدات سالانه‌شان از فیلم و سریال تا مستند و تله‌فیلم بالاست که هر منبعی برای الهام یا اقتباس را جدی می‌گیرند و سعی می‌کنند هیچ چیزی را از دست ندهند. اینها اما همه روی هم نتوانستند مانع این شوند که در یکی دو دهه اخیر به طور کل شاهد افول صنعت فیلمسازی این کشور نباشیم. خیلی‌ها دلیل این مطلب را اصرار و تأکید هالیوود بر مسائلی مثل نمایش اقلیت‌های جنسی و نژادی غیرسفید و همین‌طور زنان می‌دانند که حرف بیراهی هم نیست اما فارغ از این موضوعات هم می‌توان در موارد متعددی به وضوح دید که هالیوود چه افت محسوسی در رنگ‌مایه اصلی‌اش کرده و چه حجمی از روح آن از کالبدش رفته است. فیلم‌هایی هستند که اساساً با موضوع اقلیت‌های جنسی یا رنگین‌پوست‌ها یا زن‌ها ربط چندانی پیدا نمی‌کنند اما در آنها هم دیگر نمی‌توان رنگ اثیری سینما را دید. مساله این است که تکلیف بعضی از آثار با مسائل خیر و شر مشخص نیست و برای همین با به کار بردن پیچیده‌ترین تکنیک‌های روایی هم جذاب نمی‌شوند ولی بعضی‌های دیگر برعکس هستند. هالیوود در سال‌های اخیر گذشته از تمام مسائل سیاسی و ساختاری‌اش، از جهت نوع مواجهه با خیر و شر بلاتکلیف شده و برای همین نمک سابقش را از دست داده است. پیروزی به خودی خود نمی‌تواند لذت‌بخش باشد مگر برای تحقق یک خیر واقعی و سرکوب یک شر واقعی. وقتی خیر و شر ضعیف پرداخت شوند، پیروزی و شکست داخل روایت‌ها هم از سکه می‌افتند و انگیزه شخصیت‌ها و انگیزه مخاطبی که با آنها همزادپنداری می‌کند، رمق کافی را نخواهند داشت و حتی موفقیت‌ها هم پوچ و بی‌ارزش به نظر می‌رسند. وقتی ایالات متحده با فاشیسم و نازیسم رودررو بود، توان ساخت و پرداخت امر شر را بهتر داشت. انگار جهان بیرون، قالب‌هایی از شر را پدیدار کرده بود که به جهان درون ذهن نویسنده‌ها هم قالب می‌داد. پس از جنگ جهانی دوم هم این خاطره شوم تا مدت‌ها توانسته بود روی قالب‌گیری ذهن روایت‌پردازان، اثر خود را باقی نگه دارد. بعد، جنگ سرد به راه افتاد و رویارویی با بلوک شرق توانست به ذهن هالیوودی‌ها برای ساختن امر شر قالب بدهد. از جایی به ‌بعد اما این طرح‌واره کلی هم فرو ریخت. در این مرحله جدید، گروه‌های بنیادگرایی مذهبی یا باندهای تبهکار مافیایی، نمی‌توانستند به آن اندازه مظهر شرارت باشند که دشمنان بزرگ سیاسی می‌توانستند. عده‌ای دیوانه افراطی که تشکیلات‌شان دست‌ساز خود آمریکاست یا عده‌ای دزد و قاچاقچی مسلح که مبنای اصلی شرارت‌شان پیروی تمام و بی‌مهار از اصل سودمحوری است؛ همان چیزی که پررنگ‌ترین عامل فرهنگی در خود آمریکا هم هست، نمی‌توانند منبع الهام خوب و کاملی برای شر باشند و وقتی امر شر در اعلای حد خود ظهور و بروز پیدا نکند، امر خیر هم نمی‌تواند خودی بنمایاند. نویسنده‌ها آگاهانه یا ناخودآگاه امر شر را از جهان بیرون از ذهن‌شان دریافت می‌کنند و سپس آن را در قالبی دیگر در داستان‌شان حلول می‌دهند و وقتی در آن جهان بیرون منبع الهامی یافت نشود، در درون ذهن‌ها هم معادلی برایش ساخته نخواهد شد. اگر به روزهای اوج هالیوود نگاه کنیم، آنچه در داستان‌های کاملا سرگرم‌کننده و لااقل به ظاهر غیرسیاسی دیده می‌شد، هم از دغدغه‌های کلان سیاسی در جامعه آمریکا الهام گرفته بود و پس از ساخت و پرداخت امر شر، خیر را در خود جامعه این کشور یافت می‌کرد. بازیگر نقش فرشته باشیم سال‌های اوج هالیوود پر است از خیر و شرهایی که منبع الهام‌شان بیرون از داستان خود فیلم‌هاست. بیگانه‌های فضایی از حس تهدیدی که نسبت به متجاوزی به خاک ایالات متحده، از ورای 3 اقیانوس وجود دارند الهام می‌گیرند. خون‌آشام‌ها از واکنش آگاهانه یا ناخودآگاه نسبت به گذشته‌ تاریک مسیحیت در قرون وسطا می‌آیند که حالا آمریکا به عنوان مظهر جوانی تمدن از آنها بیزار است. اکشن‌های هالیوود که خارج از خاک ایالات متحده روایت می‌شوند، با این حس درونی آمریکایی‌ها پیوند می‌خورند که باید برویم و در کار باقی دنیا دخالت کنیم. این حق و وظیفه ما است. اکشن‌هایی که ماجرای‌شان در داخل خود آمریکا می‌گذرد هم به شهروند آمریکایی می‌گویند هر ایرادی که در سیستم ما هست، جزوی از مراحل تکامل ما است، نه چیزی که بخواهد منجر به فروپاشی‌مان شود. در گذشته درباره تمام این پیرنگ‌های داستانی تکلیف نویسنده‌ها با مساله شر و به تبع آن خیر روشن‌تر بود و حالا که بالای 3 دهه است از تک‌قطبی شدن دنیا گذشته و هیچ‌کس در دنیا به اندازه دولت ایالات متحده در کلان‌ترین امور موثر نیست، چطور می‌شود مساله شر را فرافکنی کرد؟ چطور می‌شود دیگری ساخت؟ سینمای آمریکا حدود 3 دهه تلاش‌های نافرجامی‌ کرد برای بازسازی امر شر در نظم نوین جهانی. مرتب ماجرای جنگ با نازی‌ها یا ژاپنی‌ها را بازخوانی کرد، مرتب مافیای روس را به فیلم‌ها راه داد تا احوالات گذشته‌اش در جنگ سرد را زنده نگه دارد، مرتب از بنیادگرایان مذهبی که دست‌ساز خود آمریکا بودند دیگری‌سازی کرد، از کشورهایی که آمریکا اشغال‌شان کرده بود و در آنها حضور نامشروع داشت، به‌مثابه جهنمی که حاضر نیست خنک بشود یاد کرد اما هیچ‌کدام این مسائل در واقع به دلیل تناقض منطقی و درونی‌شان نتوانستند شر را چنانکه بایسته است بسازند. در 2 سال گذشته اما منبع الهام جدیدی برای امر شر در دنیا پدید آمد که خواسته یا ناخواسته بر ذهن قصه‌پردازان هالیوودی هم تاثیراتی گذاشت. این شر، هم بیرون از آمریکا بود و هم در درون آن؛ نیروی نیابتی غرب در غرب آسیا. اسرائیل چهره مجسم و کاملی از شیطان بود که در زمانه جدید، پرده از صحنه جحیم برداشت و به قدری خبیث رفتار کرد که فقط خبیثان ذاتی می‌توانند اینطور باشند نه کسانی که می‌خواهند خباثت را به طور ذهنی، تصور و تخیل کنند. آیا این به آن معناست که آزادگی و شرف در زیرلایه‌های ذهنی تمام یا لااقل اکثر هنرمندان هالیوود رسوخ کرده و به عنصری تعیین‌کننده تبدیل شده است؟ نباید چنین حکم عجولانه و متوهمانه‌ای داد. کنگره آمریکا چند سال پیش در بخشی از بیانیه‌ای که درباره هالیوود صادر کرد، سینماگران آمریکا را سربازان جنگ نرم این کشور توصیف کرده بود که بدون استفاده از مالیات شهروندان آمریکایی، سبک زندگی آمریکایی را در تمام جهان گسترش دادند. سینمای آمریکا پر است از فیلم‌هایی که جنایت‌بارترین رفتارهای ارتش این رژیم را سفیدشویی کردند، پر است از تاریخ نژادپرستی و هنوز هم به رغم ظاهر ضدنژادپرستی‌اش فقط برای نسخه آمریکایی هر نژاد ارزش قائل است. یعنی سیاهان آفریقا هنوز در بهترین حالت ابژه‌هایی تعجب‌برانگیزند و همدلی هم اگر باشد، با سیاه آمریکایی است. همین‌طور است درباره زردها و سرخ‌ها و کله‌سیاه‌ها و دیگران. سینمای آمریکا پر است از تحریف عمدی و جهت‌دار تاریخ، پر است از جعل گذشته و سراب‌های فریبکارانه در آینده که با هدف آماده‌سازی ذهن غارت‌شوندگان طراحی شده‌اند. البته در کنار اینها گاهی شرافت هم در میان بعضی عوامل این سینما دیده شده است و همین حالا هم عده‌ای از اهالی هالیوود با اینکه جهان غرب یک گارد تهاجمی و بسته و بی‌رودربایستی برای دفاع تمام‌قد از اسرائیل گرفته، عده‌ای از سینماگران آمریکا پی همه چیز را به تن می‌مالند و صراحتاً در دفاع از مظلومان اع...
« بازگشت به لیست اخبار