منطق مذاکره نکردن با آمریکا

منطق مذاکره نکردن با آمریکا

1404/07/06 - 21:04 304 بازدید
موضوع مذاکره با ایالات متحده آمریکا از جمله مواردی است که در گفتمان برخی جریان‌ها، به چنین سرابی تشبیه می‌شود.
موضوع مذاکره با ایالات متحده آمریکا از جمله مواردی است که در گفتمان برخی جریان‌ها، به چنین سرابی تشبیه می‌شود. سرویس دیدگاه مشرق - در عرصه روابط بین الملل، تمایز قائل شدن میان واقعیت‌های عینی و آرمان‌های ذهنی، امری ضروری است. تحقق منافع ملی مستلزم حرکت در چارچوب واقعیت‌های ژئوپلیتیک است، حال آنکه اتکای صرف به آرزوها می‌تواند به سرابی تبدیل شود که نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه منابع استراتژیک را به هدر می‌دهد. موضوع مذاکره با ایالات متحده آمریکا از جمله مواردی است که در گفتمان برخی جریان‌ها، به چنین سرابی تشبیه می‌شود؛ تصوری که در آن، راه حل مشکلات کلیدی کشور در گفت‌وگو با واشنگتن دیده می‌شود، غافل از آنکه این مسیر، بر اساس شواهد تاریخی و تحلیلی‌های راهبردی، فاقد توجیه لازم است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان اخیر خود با تبیین این موضع، تاکید نمودند که مذاکره با آمریکا نه تنها دارای منفعت نیست، بلکه دارای ضررهای جبران‌ناپذیری برای کشور خواهد بود. پرسش کلیدی اینجاست که مبانی تحلیلی این «بی‌سود بودن» و «پرضرر بودن» چیست؟ ایشان در بیانات خویش، حداقل سه استدلال بنیادین را در این زمینه ارائه کردند. ۱. تسلیم‌سازی تحت عنوان مذاکره نخستین استدلال،معطوف به ذات درخواست طرف آمریکایی است. هنگامی که یک طرف، خواسته‌های خود را به صورت یک‌جانبه و پیشینی اعلام می‌کند و مذاکره را به معنای پذیرش کامل آن شروط تعریف می‌نماید، دیگر ماهیت فرآیند مذاکره – که مبتنی بر داد و ستد و توافق دوجانبه است – مخدوش می‌شود. خواسته فعلی آمریکا از تهران، چیزی جز امضای سند تسلیم و پذیرش شرایط تحمیلی نیست. این سناریو، مشابه رویکردی است که پس از جنگ جهانی اول در معاهده ورسای در مورد آلمان اعمال شد و پیامدهای شوم آن بر کسی پوشیده نیست. با این تفاوت اساسی که جمهوری اسلامی ایران، کشوری پیروز و با اقتدار است، نه شکست‌خورده. بنابراین، خواسته آمریکا این است که در میز مذاکره، آنچه را که در میدان نبرد و تقابل مستقیم به دست نیاورده است، تصاحب کند. ماهیت مردمی و انقلابی نظام جمهوری اسلامی ایران، که برآمده از اراده عمومی است، با نظام‌های وابسته‌ای که در برابر فشارها تسلیم می‌شوند، قابل قیاس نیست. ۲. نامتناهی بودن خواسته‌های طرف مقابل دومین منطق،مبتنی بر یک بازی نظری است: فرض کنیم جمهوری اسلامی ایران مذاکره را بپذیرد و در گام اول، به یکی از خواسته‌های اصلی آمریکا (مانند توقف غنی‌سازی) تن در دهد. پرسش استراتژیک این است: در گام بعدی، اگر موضوع موشک‌ها، توان دفاعی یا سایر مؤلفه‌های قدرت ملی مطرح شود، چه پاسخی خواهیم داشت؟ منطق حاکم بر این روند، عقب‌نشینی تدریجی و واگذاری سنگر به سنگر منافع ملی است. رهبر انقلاب، اندیشمندان و صاحب‌نظران را به تأمل در این پرسش بنیادین فراخواندند؛ پاسخی که تاکنون از سوی طرفداران مذاکره ارائه نشده است. ۳. فقدان حداقل اعتماد لازم برای مذاکره در تئوری‌های روابط بین الملل،این اصل پذیرفته شده است که اعتماد مطلق بین دولت ها وجود ندارد. با این حال، هرگونه گفت‌وگوی سازنده، مستلزم حداقلی از اعتماد عملیاتی است؛ این اطمینان که طرف مقابل به تعهدات توافق شده پایبند خواهد ماند. پس از خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و حمله به تأسیسات هسته‌ای کشور در شرایطی که طرفین در آستانه مذاکرات غیرمستقیم بودند، حتی آن حداقل اعتماد لازم نیز از بین رفته است. بنابراین، ورود به مذاکره در چنین شرایطی، نه تنها سودمند نیست، بلکه اقدامی نامعقول و بی‌ثمر است که تنها می‌تواند به گمراهی افکار عمومی بینجامد. تجربه تعاملات قبلی به وضوح نشان می دهد که این مسیر به بن‌بست ختم می‌شود و راه حل واقعی، تقویت توان داخلی و اتکا به قدرت مردم است.
« بازگشت به لیست اخبار