نقدی بر «تهران»: خودشیفتگی ملی و چابلوسی برای رژیم صهیونیستی در سینمای هند/ اسطوره‌سازی از یک پلیس هندی که بروسلی هم شرمنده‌اش می‌شود! +عکس و فیلم

نقدی بر «تهران»: خودشیفتگی ملی و چابلوسی برای رژیم صهیونیستی در سینمای هند/ اسطوره‌سازی از یک پلیس هندی که بروسلی هم شرمنده‌اش می‌شود! +عکس و فیلم

1404/06/08 - 13:16 116 بازدید
زمان اکران فیلم و اتحاد راهبردی هند و اسراییل، موجب شده که ما، نه از باب «جدی گرفتن» سینمای هند، بلکه از باب روشنگری در برابر مصداقی از عملیات روانی طرف مقابل در شرایط جنگی، به فیلم «تهران» بپردازیم.
زمان اکران فیلم و اتحاد راهبردی هند و اسراییل، موجب شده که ما، نه از باب «جدی گرفتن» سینمای هند، بلکه از باب روشنگری در برابر مصداقی از عملیات روانی طرف مقابل در شرایط جنگی، به فیلم «تهران» بپردازیم. اما درباره‌ی فیلم «تهران» به کارگردانی آرون گوپالان (محصول سال ۲۰۲۵)، اوضاع اندکی متفاوت است. تنها چند هفته‌ای از تهاجم تروریستی رژیم اسرائیل به ایران می‌گذرد و ما اکنون در شرایط «نه جنگ و نه صلح»، بلکه در وضعیت آتش‌بسی شکننده با این رژیم قرار داریم. همین مسئله موجب می‌شود که ما، نه از باب «جدی گرفتن» سینمای هند، بلکه از باب روشنگری در برابر مصداقی از عملیات روانی طرف مقابل در شرایط جنگی، به فیلم «تهران» بپردازیم. در حالی که این روزها حتی رژیم‌های سراپا نفاق غربی، زیر فشار افکار عمومی، دست‌کم مجبور به انتقاداتی از رژیم صهیونیستی شده‌اند، دولت راست‌گرای افراطی هند همچنان سرسخت و «باافتخار» در کنار تل‌آویو ایستاده است. مسلمان‌ستیزی ایدئولوژیک دولت نارندرا مودی، قطعاً یکی از دلایل اصلی این اتحاد شوم است. با این‌حال، این نرد عشق باختن به اسرائیل، صرفاً مختص دولت مودی نیست، بلکه به یک نقیصه‌ی بزرگ، بلکه رذیلت‌ای بزرگ، در بین هندوها تبدیل شده است. از این رو، عجیب نیست که دست‌اندرکاران بالیوود، این برهه‌ی زمانی حساس را برای اکران فیلم خود با موضوع نفوذ و ضربه زدن به ایران انتخاب کنند. "آر کی" به طور خاصی برای دختر کشته‌شده احساس بدی دارد، زیرا او نیز یک دختر کوچک دارد (انگار این تنها دلیلی است که مثلاً یک پلیس می‌تواند بابت آن پیگیر امنیت دختران کشورش باشد!). اما وقتی این ارتباط عاطفی برقرار شد، "آر کی" دیگر چندان به دختر خودش فکر نمی‌کند؛ یعنی کل ماجرا صرفاً یک بهانه است. در روایت فیلم، مقامات هندی تصور می‌کنند که پاکستان پشت این حمله بوده است، اما آر کی متوجه می‌شود که خودروی هدف، یک کارمند سفارت اسرائیل را حمل می‌کرده است. او ارتباط بین دو حمله‌ی دیگر به دیپلمات‌های اسرائیلی در تایلند و گرجستان، و همچنین شواهدی مبنی بر این که حملات از هند برنامه‌ریزی شده‌اند، پیدا می‌کند. همین‌جا باید گفت سهل‌انگاری، بلکه ولنگاری فیلم‌هندی‌سازان در همان اوایل فیلم، همچون یک نیشخند، خود را به رخ می‌کشد؛ جایی که در نمایش نقشه‌ی نقاطی که در آن عملیات ضد «دیپلمات»‌ها و عوامل اسرائیلی صورت گرفته، به جای نقشه‌ی کشور «گرجستان» (که در انگلیسی Georgia خوانده می‌شود)، نقشه‌ی ایالت جورجیا در ایالات متحده را می‌بینیم!! به هر حال، مهاجمان در فیلم همه اتباع ایرانی هستند. این یک مشکل بزرگ برای دولت هند تصویر می‌شود که چند روز از امضای یک توافق بزرگ با ایران برای واردات نفت ارزان فاصله دارد. ملاحظات دیگری در رابطه‌ی هند با اسرائیل وجود دارد و دیپلمات‌ها و سیاستمداران بی‌شماری از هر سه دولت دخیل (ایران، هند و رژیم صهیونیستی) به سرعت در فیلم معرفی می‌شوند که باعث سردرگمی مطلق می‌گردد. با این حال، توافق نفتی از همه چیز مهم‌تر است. متهم کردن ایران به تلاش برای ترور، قطعاً این توافق را از بین می‌برد؛ بنابراین مقامات بالاتر می‌خواهند این پرونده به آرامی بسته شود. این مسئله اصطلاحاً در «کَتِ» آر کی — که عدالت را برای آن دختر کوچکِ مرده می‌خواهد که گویی جایگزین دختر خودش شده — فرو نمی‌رود. اما به جای این که فقط به دنبال عامل حمله‌ی دهلی بروند — یک شخصیت ایرانی سوپرشرور به نام افشار (با بازی هادی خانجانپور)، که می‌دانیم «خیلی بد» است چون مواد مخدر مصرف می‌کند و رابطه‌ی جنسی همجنس‌گرایانه دارد! — آر کی و تیمش به خارج از کشور سفر می‌کنند تا عوامل ایرانی پشت حملات تایلند و گرجستان را هم، لابد به عشق اسرائیل، از بین ببرند؛ و تازه موفق هم می‌شوند. سپس، علی‌رغم همه‌ی ممانعت‌ها و لغو دستورها، آر کی و تیم او، صرفاً به انگیزه‌های عاطفی، «اخلاقی» و البته «میهن‌پرستانه»‌ی راجیو کومار، راهی ایران می‌شوند تا عامل کشته شدن یک دختر هندی را در قلب تهران مجازات کنند! از همین رو، در همین «تهران» شاهد باسمه‌ای‌ترین، آماتوری‌ترین و اغراق‌شده‌ترین نوع بازی‌ها هستیم که اوج آن در اجرای به شدت کسالت‌بار و حتی آزاردهنده‌ی جان آبراهام در نقش آر کی (راجیو کومار) دیده می‌شود: یک تیپ به شدت تَخت، لَخت، یخ‌زده، بی‌حس‌وحال و فاقد هرگونه حس شوخ‌طبعی که همواره تصور می‌کند در راهروی کت‌واک سالن‌های فشن، به عنوان مانکن در حال خرامیدن است؛ یا در هر لحظه — حتی در سرویس بهداشتی — چنان قیافه‌ی «ازخودمتشکری» می‌گیرد که گویی در حال ژست گرفتن برای دوربین‌های خبرنگاران است. در واقع، جان آبراهام — که بیشتر یک مانکن است تا بازیگر — بین سابقه‌ی خود به عنوان مدل و تقلید از تیپ سرسخت و رباتیکی همچون «جیسون استاتهام» در سری فیلم‌های اکشن او سرگردان است. البته اوضاع در سمت آنتاگونیست (نقش منفی) ماجرا هم بهتر نیست. بازی به شدت اغراق‌شده و تلاش برای ارائه‌ی یک «تیپ» مستعمل و به غایت کلیشه‌ای از یک شرور — یک هیولای نفرت‌انگیز با میمیکِ به شدت روی‌اعصاب — توسط هادی خانجان‌پور (بازیگر نقش افشار)، مصداق بارز نقض غرض است؛ چرا که در نهایت، حاصل کار در بسیاری از سکانس‌ها، نه یک شرور ترسناک، که یک کاریکاتور خنده‌دار است. از سوی دیگر، عوامل مرتبط با ایران در فیلم، به طرزی آشکار ضعیف، بی‌اخلاق و سست‌عنصر تصویر می‌شوند. مثلاً لیلا (رابط عملیاتی افشار در هند) که زمان قابل‌ملاحظه‌ای از فیلم صرف نمایش کورس تعقیب‌وگریز پرحرارت او در خیابان‌های تقریباً «خالی از خودروی دهلی» می‌شود — آن‌چنان که گویی دست سباستین فتل و لوئیس همیلتون را از پشت بسته — و طبیعتاً می‌باید یک مهره‌ی جاسوسی-عملیاتی به شدت آموزش‌دیده باشد، با اولین توپی که آر کی در اتاق «بازجویی» می‌زند («تا یک سال رنگ خورشید را نمی‌بینی»)، وا می‌رود و همه چیز را اعتراف می‌کند! تیم سازنده البته کمی تلاش می‌کند که به جانبداری در درگیری اسرائیل و ایران متهم نشود؛ این در حالی است که از قضا، پاچه‌خواری آنان برای رژیم صهیونیستی از جای‌جای فیلم هویداست. با توجه به این‌که کل انگیزه‌ی اقدامات آر کی، به اصطلاح «مرگ مظلومانه»ی یک دختر کوچک هندی است، صحنه‌ای که در آن یک مزدور تروریست اسرائیلی به یک دانشمند ایرانی (با نام «دانش ابراهیم» که احتمالاً اشاره‌ای است به شهید داریوش رضایی‌نژاد) در حضور دختر کوچکش شلیک می‌کند، بسیار گذرا و تقریباً بی‌تفاوت نمایش داده می‌شود. و البته پیش از آن تأکید می‌شود که او "روی چاشنی حرارتی برای بمب ایران کار می‌کرده" — گویی این موضوع، هدفی مشروع برای ترور از سوی اسرائیل محسوب می‌شده است! برای دوقُبضه کردن کار، یک مأمور موساد در ابوظبی، داستان ربوده و کشته‌شدن آن خاخام را به شکلی سوزناک برای "آر کی" تعریف می‌کند و از او می‌خواهد اگر افشار را پیدا کرد، او را با چکش بکشد! البته فیلم‌ساز برای آن که احساسات «اسرائیلوفیل» او چندان قلمبه به چشم مخاطب نیاید، جمله‌ای مُبهم با این مضمون که "شما هم اون‌ها رو می‌کُشید" در دهان آر کی می‌گذارد. اما کلیت صحنه‌پردازی کاملاً به نفع رژیم تل‌آویو است: زیرا اگر اسرائیلی‌ها مأموران امنیتی ایران را می‌زنند، ایرانی‌ها یک بابابزرگ خاخام «مهربان» و «معصوم» یهودی را می‌کشند! برای کامل کردن این کاریکاتور، عبارت "فلسطین آزاد" با حروف بزرگ روی دیوار پشت سر افشار نقاشی شده و او نیز همواره چفیه‌ای عربی به گردن دارد. این صحنه‌آرایی نه فقط برای وانمایی افشار به عنوان شرور مطلق استفاده می‌شود، بلکه آرمان او در دفاع از فلسطین را به‌شیوه‌ای منافقانه با «تروریسم» ترکیب می‌کند. این فیلم همین کار را با شخصیت دیگر، لیلا (رابط افشار در هند)، نیز تکرار می‌کند که پوستر "فلسطین آزاد" را با خود دارد. در پاسخ به این نماد، آر کی به او می‌گوید: "به نظر می‌رسد که شما نفرت زیادی نسبت به اسرائیل دارید." لازم به یادآوری است که این فیلم یک سال قبل از آن که رژیم صهیونیستی به بهانه‌ی حمله‌ی حماس، با تجاوزی تمام‌عیار و با هدف ویرانی کامل و نسل‌کشی علیه غزه وارد عمل شود، فیلمبرداری شد. از سوی دیگر، فقط چند ماه قبل از انتشار این فیلم، همین رژیم تهاجمی تروریستی و تمام‌عیار را علیه ایران رقم زد. علاوه بر همه‌ی مسائل سیاسی، «تهران» اساساً فیلم خوبی نیست و بی‌تعارف و بی‌ذره‌ای اغراق، باید آن را حتی «افتضاح» خواند. هیچ چیز خاصی در مورد بازیگری، صحنه‌های تعقیب‌وگریز و بدل‌کاری‌ها — یا حتی تطبیق و شباهت لوکیشن‌ها با ایران — وجود ندارد؛ به خصوص آن که سازندگان در کمال بلاهت گمان بردند که لوکیشن‌های اسکاتلند می‌تواند به طور قابل‌باوری جایگزین ایران شود! آن‌قدر ولنگاری و بزن‌دررویی در ساختار این به اصطلاح «بیگ پروداکشن» هندی وجود دارد که به قول آن منتقد معروف ایرانی، آن را «ماقبل نقد» می‌سازد. سازندگان، پس از انتخاب فاجعه‌بار لوکیشن‌ها — که هیچ‌گونه شباهتی نه به تهران، که به هیچ شهر غرب آسیایی ندارد — در جزئیات نیز خرابکاری‌های فاحشی مرتکب شده‌اند. از جمله نصب بنری از امام خمینی(ره) در نقطه‌ای از شهر که روی آن عبارت «اطاعت از خامنه‌ای» نوشته شده است! عامل ایرانی که در داخل ایران با آر کی همکاری می کند، اسمش یک اسم تابلوی یهودی یعنی «تامیر» است! سیدعلی، همه‌کاره‌ی افشار حسینی، یک زبان من‌درآوردی صحبت می کند که به زحمت کلامی فارسی در آن قابل تشخیص است. ماموران اطلاعاتی ایران در دل تهران همه دشداشه و چفیه و عقال عربی بر تن و سر دارند! در اوج این تعقیب، در حالی که دست‌کم سه خودرو در حال تعقیب ون تیمور و آر کی هستند، موقعیت آنان سوخته است و نیروهای امنیتی ایران روی آن‌ها زوم کرده‌اند، راننده تیر خورده و در حال سکرات است و لاستیک‌ها هم ترکیده، ناگهان با یک برش ناگهانی، ون آن‌ها از دل یک بیابان سر در می‌آورد و دیگر هیچ خبری از تعقیب‌کننده‌ها نیست! (تازه بعداً معلوم می‌شود به ایرانی ربوده‌شده در ون ردیاب هم وصل است!). از آن بدتر، فرمانده ارشد نظامی یک کشور (شخصیتی به نام محمود علوی که ظاهراً نقش فرمانده کل سپاه را دارد) به همراه تیم عملیاتی، شخصاً و رأساً در همه‌جا وارد عمل می‌شود! اگر بخواهیم این موارد اشکال و هزاران مورد مشابه دیگر را در فیلم بشماریم، مثنوی هفتادمنی می‌شود؛ و این‌ها صرفاً مشت نمونه‌ی خروار است. به هر حال، پس از شکست هند در منازعه‌ی چندروزه با پاکستان در بهار گذشته — که منجر به از دست دادن چند جنگنده‌ی گران‌قیمت و راهبردی شد — حالا هندی‌ها با اکران «تهران»، به نوعی قصد اعاده‌ی حیثیت دارند تا بگویند هند به لحاظ اطلاعاتی-جاسوسی هم در دنیا «عددی» محسوب می‌شود؛ آن‌قدر که هرگاه اراده کند، می‌تواند دو مأمور ایرانی را در تایلند و مالزی «حذف» کند! در سکانسی که افشار حسینی با بررسی وید...
« بازگشت به لیست اخبار