وداع عاشقانه شهید طاووسی؛ حلالش کردیم و رفت

وداع عاشقانه شهید طاووسی؛ حلالش کردیم و رفت

1404/07/02 - 14:54 603 بازدید
ظهر دوشنبه دوم تیر ماه، همزمان با آخرین روز از روزهایی که نفس شهر با اضطراب جنگ گره خورده بود، پایان زندگی مردی رقم خورد که سال‌ها میان هیئت‌های محلی و معاونت فرهنگی بسیج، بی‌صدا اما مؤثر زیسته بود.
ظهر دوشنبه دوم تیر ماه، همزمان با آخرین روز از روزهایی که نفس شهر با اضطراب جنگ گره خورده بود، پایان زندگی مردی رقم خورد که سال‌ها میان هیئت‌های محلی و معاونت فرهنگی بسیج، بی‌صدا اما مؤثر زیسته بود. - زهرا بلندی: ظهر دوشنبه دوم تیر ماه، همزمان با آخرین روز از روزهایی که نفس شهر با اضطراب جنگ گره خورده بود، پایان زندگی مردی رقم خورد که سال‌ها میان هیئت‌های محلی و معاونت فرهنگی بسیج، بی‌صدا اما مؤثر زیسته بود. خواندنی‌های بیشتر را دنبال کنید از سنگر هیئت‌ تا سنگر رسانه از ۷سالگی پا به هیئت گذاشت. آن روزها همراه چند نفر دیگر از همسالانش هیئت اکبریه محله صالحین شهرری را در پارکینگ خانه‌ها برپا می‌کردند. به مرور فعالیتشان گسترش یافت تا حدی که در نوجوانی برگزارکننده پویش‌های مختلف مذهبی شد. سمیه حشمتی، همسر شهید طاووسی، درباره ورود رسمی امیرحسین به بسیج می‌گوید: «ابتدا شغل آزاد داشت و لوازم خانگی می‌فروخت. ۱۳سال پیش وقتی برای گذراندن دوران خدمت سربازی سازمان بسیج را انتخاب کرد، با روحیه و علاقه‌مندی‌اش، نیروی رسمی معاونت فرهنگی سازمان بسیج شد. امیرحسین هم فعال فرهنگی بود و هم با فعالیتی که در کانال‌های خبری مثل روشنا داشت، فعال حوزه رسانه هم محسوب می‌شد.» حشمتی با بیان اینکه همسرش دارای مدرک کارشناسی‌ارشد مدیریت بازرگانی بود و قصد داشت در دوره دکترا هم شرکت کند، می‌گوید: «مدام در تلاش برای به‌روزرسانی دانش و اطلاعاتش بود. جالب است که وقتی به خواستگاری‌ام آمد من تازه دیپلم گرفته بودم و بعد از ازدواج به خواسته خودم دیگر ادامه تحصیل ندادم. اما امیرحسین مدام پیگیر ادامه تحصیل من بود و ۳سال پیش با اصرارهایش بعد از ۹سال وقفه دوباره ترغیب به ادامه تحصیل شدم و الان در حال تحصیل در رشته کارشناسی روانشناسی هستم.» حلالش کردیم و رفت همسر شهید طاووسی آخرین ساعت‌های حضور همسرش درخانه را اینگونه روایت می‌کند: «روزهای جنگ، حدود ساعت ۹ و ۱۰ شب به خانه می‌رسید. آن شب بیشتر از همیشه دلتنگش شده بودم و نبودنش به چشمم آمده بود. تمام روزهای جنگ ۱۲روزه هر روز از هم حلالیت می‌گرفتیم. یکشنبه به خانه که آمده بود همچنان در حال انجام کارهای کانال بود. دنبال بهانه بودم تا سرحرف را با او باز کنم، گفتم: امیرحسین بیا همدیگر را حلال کنیم. به او گفتم: امیرحسین خیلی دلم برایت تنگ می‌شود، نمی‌شود سر کار نروی و دورکاری کنی!؟ گفت: سمیه جنگ است! مقر را نمی‌شود برای دشمن خالی کرد. مثل همیشه با مهربانی قانعم کرد و من هم حلالش کردم. بعد از آن، نیم‌ساعت دل سیر با پدر و مادرش تلفنی حرف زد، همراه پسرانمان محمدمهدی ۶ساله و محمدهادی۴ساله برای همه نیروهای مسلح آیت‌الکرسی خواندیم و ذکر گفتیم و خوابیدیم.» تسبیح در دست پر کشید خانه‌شان در محله دیلمان، حوالی امامزاده عبدالله(ع) محله شهرری است و شنیدن صدای انفجار نزدیک ظهر دوشنبه، دل این همسر شهید را بی‌قرار کرده بود. حشمتی لحظات قبل از شهادت همسرش را این‌طور توضیح می‌دهد: «وقتی فهمیدم سپاه دیلمان را زده‌اند، دلشوره‌ام چندبرابر شد. با خودم می‌گفتم وقتی سپاه دیلمان را زدند سازمان بسیج را نمی‌زنند؟ در روزهای جنگ طی روز با هم تماس تلفنی نداشتیم و عصرها خودش با من تماس می‌گرفت و خبر سلامتی یکدیگر را به هم می‌دادیم، اما روز آخر هیچ تماسی از او دریافت نکردم. از طریق همسر همکاران امیرحسین پیگیر همسرانشان شدم و از طریق همین تماس‌ها خبر شهادتش را شنیدم. کسی که دائم‌الوضو بود و در ایام جنگ مرتب غسل شهادت می‌کرد و در بیوگرافی‌ صفحه ایتایش نوشته بود: «عاشق مبارزه با صهیونیست‌ها»، پای آرمانش ایستاد. آن‌طور که می‌گویند زیر آوار، تسبیح در دستش بوده و در حال ذکر گفتن به شهادت رسیده است.»
« بازگشت به لیست اخبار