چگونگی شهادت حضرت رقیه(ع) در خرابه شهر شام/ دو دیدگاه درباره چگونگی شهادت حضرت رقیه(ع)

چگونگی شهادت حضرت رقیه(ع) در خرابه شهر شام/ دو دیدگاه درباره چگونگی شهادت حضرت رقیه(ع)

1404/05/05 - 13:09 797 بازدید
حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر ، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در ماه صفر سال ۶۱ هجری، پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسید و همان جا به خاک سپرده شد.
حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر ، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در ماه صفر سال ۶۱ هجری، پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسید و همان جا به خاک سپرده شد. به گزارش مشرق، یکی از شهیدان قیام حسینی که درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان تاریخی، نقشی بسیار تأثیرگذار دارد، حضرت رقیه(ع) دختر امام حسین(ع) است. این مقاله می کوشد به سرگذشت این دختر خردسال در کربلا و رسیدن به نتیجه ای روشن درباره چگونگی شهادت آن حضرت بپردازد. نگارنده در این تحقیق که از نوع روش تحقیق تاریخی - توصیفی وروش گردآوری اطلاعات با شیوه کتابخانه ای انجام گرفته است، به این نتیجه رسیده که نام ایشان فاطمه، مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله تیمیه بوده و در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه دیده به جهان گشوده است. حضرت رقیه(ع) پس از شهادت پدر و یارانش، به همراه دیگر زنان بنی هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفت و در ماه صفر سال ۶۱ هجری، چند روز پس از دیدن سر مبارک پدرش، در خرابه های شام به شهادت رسیدو همان جا به خاک سپرده شد. ذکر نام رقیه(ع) در منابع تاریخی به قرن دوم بازمی گردد. از جمله منابعی که به نام آن حضرت اشاره دارند، می توان به کتاب مقتل الرقیه به نقل از کتاب منتخب التواریخ اشاره کرد. مقدمه حضرت رقیه(ع) فرزند امام حسین(ع) امام سوم شیعیان است. هدف از این پژوهش، رسیدن به نتیجه ای روشن در پی بررسی سرگذشت آن حضرت در کربلا و چگونگی شهادت ایشان است. به نظر می رسد حضرت رقیه(ع) دختر ام اسحاق باشد. او در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه به دنیا آمد، در واقعه عاشورا چهارسال داشت و محل دفن ایشان در دمشق است. محل وفات ایشان، خانه یزید و وفات آن حضرت چند روز بعد از دیدن سر بریده پدر رخ داده است. همه منابع تاریخی درباره مدفن حضرت اتفاق نظر دارند و آن را واقع در شهر دمشق شام می دانند. درباره این موضوع به طور عام در مقتل های مربوط به امام حسین(ع) از جمله مقتل ابومخنف، لهوف سید بن طاووس و... مطالبی به صورت جزئی یافت می شود؛ اما به صورت خاص و مستقل، تألیفی درباره حضرت نوشته نشده است. نام اصلی حضرت رقیه(ع) در منابع تاریخی با توجه به بررسی های صورت گرفته، نام اصلی حضرت، فاطمه بوده است؛ چون از یک سو امام حسین(ع) به نام های پدر و مادر خویش یعنی علی و فاطمه بسیار علاقه مند بود و همه فرزندان پسر خود را علی و همه دختران خود را فاطمه نامید. از سوی دیگر، نام رقیه در منابع تاریخی بسیار به ندرت به چشم می خورد. از این رو نام دختر خردسال امام حسین(ع) فاطمه بوده و مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله تیمیه است. صاحب کتاب انوار المجالس در بحث خرابه شام می گوید: تذکرت غرباء خرابة الشام، او لم یکن اهل البیت الذین هم خیر الانام غرباء فی خرابة الشام؟ او لم تکن سکینة و رقیة طفلتی الحسین (ع) (ارجستانی، ۱۳۷۴: ۱۶۰) از غریبان خرابه شام به خاطرم رسید. مگر اهل بیت خیر الانام، در خرابه شام غریب نبودند؟یا سکینه و رقیه، طفل حسین نبودند؟ در کتاب الایقاد با صراحت نام کودک، رقیه و سن او سه ساله آمده است: کان للحسین(ع) بنت صغیرة یحبها و تحبه، و قیل: کانت تسمی رقیة، و کان عمرها ثلاث سنین، و کانت مع الاسری فی الشام. (طبرسی، ۱۴۲۶: ۲/۱۷۹) در کتاب شعشعة الحسینی چنین شرح داده است: منقول است که طفلی از حضرت امام حسین(ع) در خرابه شام، از دیدن سر پدر بزرگوارش از دنیا رفت، و لیکن در نام او اختلاف است که زبیده یا رقیه یا زینب یا سکینه بوده باشد. (یزدی خراسانی، بی تا: ۲/۱۷۱) در ریاض الاحزان آمده است که نام آن دختر فاطمه بوده است (قزوینی، ۱۳۰۵: ۳۰۶). اربلی نیز می نویسد: ...و فاطمة بنت الحسین و امها ام اسحاق بنت طلحة بن عبدالله تیمیة. (اربلی، ۱۴۲۷: ۲/۲۵۰) شیخ عباس قمی می گوید: ... و فاطمه دختر حسین و مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله تیمیه. (قمی، ۱۳۷۹: ۱/۴۶۲) شیخ مفید در الارشاد درباره مادر ایشان نوشته است که پیش تر همسر امام حسن مجتبی(ع) بود و پس از شهادت ایشان و به وصیت امام حسن(ع) به عقد امام حسین(ع) درآمد (مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۳۸). ولادت حضرت درباره سال و محل ولادت آن حضرت در منابع تاریخی چیزی به ثبت نرسیده است، مگر در یک مورد که ولادت ایشان را بین سال پنجاه و هفت و پنجاه و هشت هجری در مدینه ذکر کرده اند (ربانی خلخالی، ۱۳۷۹: ۲۱۹). سن حضرت درباره سن حضرت نیز در منابع تاریخی اختلاف است: ۱. برخی ایشان را سه ساله معرفی کرده اند (طریحی، بی تا: ۱۳۶؛ شاه عبدالعظیمی، ۱۴۱۱: ۱۷۹) و سال ولادت ایشان را سال پنجاه و هشت دانسته اند. ۲. برخی ایشان را چهار ساله دانسته اند (طبری، ۱۴۲۶: ۲/ ۱۷۹) و بر این باورند که آن حضرت در سال پنجاه و هفت به دنیا آمده است. پس از عماد الدین طبری در کتاب کامل بهایی، ملاحسین واعظ کاشفی در روضة الشهدا - که نسبت به کامل بهایی کتابی ضعیف تر است - مطالب طبری را با تفصیلی بیشتر مطرح می کند؛ اما همچنان نامی از کودک نمی برد و او را چهار ساله ذکر کرده و محل وفاتش را کاخ یزید می داند (واعظ کاشفی سبزواری، ۱۳۷۲: ۸۷؛ محمدی ری شهری، ۱۳۹۱: ۱/۱۴۹). با توجه به آن که منابع ذکر شده در مورد دوم قدیمی ترند و کامل بهایی مربوط به قرن هشتم و روضة الشهدا مربوط به قرن دهم هجری هستند، نتیجه می گیریم که حضرت در زمان وفات، چهار ساله بوده است. سرگذشت حضرت رقیه(ع) در کربلا حضرت رقیه(ع) در عاشورا در بعضی روایات آمده است: حضرت سکینه(ع) در روز عاشورا به خواهر سه ساله ای - که به احتمال قوی همان حضرت رقیه(ع) باشد - گفت: «بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود و کشته شود. » امام حسین(ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آن گاه رقیه(ع) صدا زد: «بابا! مانعت نمی شوم. صبر کن تا تو را ببینم.» (مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۳۵؛ ابن شهر آشوب، بی تا: ۴/۱۲۳) امام حسین(ع) او را در آغوش گرفت و لب های خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا داد: العطش العطش، فان الظما قد احرقنی؛ پدر! بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است. امام حسین(ع) به او فرمود: «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم». آن گاه امام حسین(ع) برخاست که به سوی میدان رود، اما باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: یا ابه! أین تمضی عنا؟ ای پدر! کجا می روی؟ چرا از ما بریده ای؟ امام(ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پرخون از او جدا شد (اربلی، ۱۴۲۷: ۲/۲۵). آخرین دیدار امام حسین(ع) با حضرت رقیه(ع) وداع امام حسین(ع) در روز عاشورا با اهل بیت صحنه ای بسیار جان سوز بود، ولی آخرین صحنۀ دل خراش و جگرسوز در وداع ایشان با دختری سه ساله رقم خورد که شرح آن را در ذیل می خوانید: هلال بن نافع که از سربازان دشمن بود، می گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین(ع) پس از وداع با اهل بیت خود به سوی میدان می آید. در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام های لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین(ع) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آن گاه دامن پدر را گرفت و صدا زد: یا ابه! انظر إلیّ فإنی عطشان؛ (ابن فندق، ۱۳۸۵: ۱/۳۴۹-۳۵۰) ای پدر! به من بنگر، من تشنه ام. شنیدن این سخن کوتاه ولی جگرسوز از زبان کودکی تشنه کام، مثل آن بود که بر زخم های دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده باشند. سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بی اختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشک بار به آن دختر فرمود: الله یسقیک فإنه وکیلی؛ خدا تو را سیراب می کند؛ زیرا او وکیل [و پناهگاه] من است. هلال می گوید: پرسیدم «این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین(ع) داشت؟» به من پاسخ دادند: او رقیه(ع) دختر سه سالۀ امام حسین(ع) است. پرهیز از نوشیدن به یاد لب تشنه پدر عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها بیست و سه کودک از اهل بیت را یافتند. آنان به عمر سعد گزارش دادند که کودکان بر اثر تشنگی در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیه(ع) رسید، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می روی؟ فرمود: «پدرم تشنه بود. می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: آب را خودت بخور؛ پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه(ع) در حالی که گریه می کرد فرمود: «پس من هم آب نمی آشامم.» (ابن حیون، ۱۴۰۹: ۵/۴۴۸؛ ابن طاووس، ۱۳۶۸: ۲۵۹-۲۶۱). نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزی آمده است که صالح بن عبدالله می گوید: هنگامی که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت رو به فرار نهادند، دختری کوچک به نظرم آمد که گوشۀ جامه اش آتش گرفته است. سراسیمه به اطراف می دوید و اشک می ریخت. مرا به حال او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرونشانم. همین که صدای سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم: «ای دختر! قصد آزارت را ندارم.» به ناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش کردم و او را دلداری دادم. فرمود: «ای مرد! لب هایم از شدت عطش کبود شده است؛ جرعه ای آب به من بده.» از شنیدن این کلام، رقتی تمام به من دست داد. ظرفی پر از آب به او دادم. آب را گرفت و آهی کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم: «عزم کجا داری؟» فرمود: «خواهر کوچک تری دارم که از من تشنه تر است. » گفتم: «نترس، زمان منع آب گذشت. شما بنوشید.» گفت: «ای مرد! سؤالی دارم؛ بابایم حسین(ع) تشنه بود؛ آیا آبش دادند یا نه؟!» گفتم: «ای دختر! نه، و الله تا دم آخر می فرمود: یک جرعه آب به من بدهید، ولی کسی او را آبش نداد، بلکه جوابش را هم ندادند.» وقتی آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید. بعضی از بزرگان می گویند: اسم او حضرت رقیه خاتون(ع) بوده است. (ابن مهنا، ۱۳۷۹: ۲۶۶؛ابن شهر آشوب،۱۳۷۶: ۴/ ۱۱۳) رقیه(ع) در خرابه شام پس از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. افزون بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه(ع)، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: «ای عمه! اینان کجا می روند؟» فرمود: «ای نور چشمم! اینان رهسپار خانه و کاشانه خود هستند.» رقیه گفت: «عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟» زینب(ع) فرمود: «نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم؛ خانه ما در مدینه است.» با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد. او در کنار سجاده، چشم به راه پدر بود (اربلی، ۱۴۲۷: ۲/۲۵۰). حضرت رقیه(ع) هربار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن می کرد و بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست؛ ولی بعد از مدت...
« بازگشت به لیست اخبار