اریک والبرگ: چشم امید روشنفکران به ایران است/ از آمریکا انتظاری جز جنگ و نسل‌کشی نمی‌رود

اریک والبرگ: چشم امید روشنفکران به ایران است/ از آمریکا انتظاری جز جنگ و نسل‌کشی نمی‌رود

1404/09/10 - 22:53 890 بازدید
اریک والبرگ می‌گوید آمریکا بر پایه برده‌داری، نسل‌کشی و جنگ بنا شد و انتظار دیگری از آن نمی‌رود. چشم امید بسیاری از روشنفکران در غرب اکنون به ایران به عنوان عاملی حیاتی برای بقای جهان دوخته شده است.
اریک والبرگ می‌گوید آمریکا بر پایه برده‌داری، نسل‌کشی و جنگ بنا شد و انتظار دیگری از آن نمی‌رود. چشم امید بسیاری از روشنفکران در غرب اکنون به ایران به عنوان عاملی حیاتی برای بقای جهان دوخته شده است. - سومین همایش بین‌المللی «افول آمریکا» با عنوان «دوران جدید عالم»، روز سه‌شنبه، ۶ آبان ۱۴۰۴، به همت دبیرخانه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام، با مشارکت دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی داخلی و بین‌المللی، و با حضور پژوهشگران و اساتید داخلی و همچنین سخنرانی ویدیویی کارشناسان و کنشگران بین‌المللی در محل سفارت سابق ایالات متحده برگزار شد. مشرق قصد دارد سخنرانی‌هایی را که شرکت‌کنندگان بین‌المللی به صورت ویدیویی برای این گردهمایی ارسال کرده بودند، همراه با زیرنویس فارسی و متن کامل سخنرانی خدمت مخاطبان محترم ارائه دهد. در ادامه، ویدیو و متن کامل سخنرانی «اریک والبرگ» خبرنگار، نویسنده، و کارشناس کانادایی مسائل خاورمیانه و روسیه، آمده است. پوستر همایش «افول آمریکا: دوران جدید عالم» ◄ ◄ مقاله‌ی ارسالی اریک والبرگ به کنفرانس «افول آمریکا: دوران جدید عالم» را می‌توانید به زبان انگلیسی . همچنین، والبرگ در طول سخنرانی خود کتابی تحت عنوان «کتاب بزرگ عالی چیزهای وحشتناک» را معرفی می‌کند. این کتاب را نیز می‌توانید به زبان انگلیسی، . اریک والبرگ من اریک والبرگ هستم؛ نویسنده؛ و خوشحالم که در کنفرانس شما در مورد افول آمریکا حضور دارم. این موضوع، مستندسازی آن، و مقابله با تأثیراتش بر تمام جهان در حقیقت نقطه‌ی تمرکز تجربیات من در زندگی بوده. در این کنفرانس می‌خواهم به جنگ داخلی آمریکا و همچنین دخالت [نظامی] آمریکا در ویتنام بپردازم، چون این دو نمونه از امپریالیسم آمریکا، درک بسیار خوبی درباره‌ی وضعیت امروز اوکراین به ما می‌دهند؛ [جنگ] اوکراین مقابل روسیه. با جنگ داخلی آمریکا شروع می‌کنم. البته در واقع باید بگویم انقلاب آمریکا. از زمان انقلاب آمریکا، و چه‌بسا حتی پیش از آن... ایالات متحده سال ۱۷۷۶ و با سرنگونی حاکمان بریتانیایی در آمریکا نبود که بنیانگذاری شد، بلکه در دهه‌ی ۱۶۲۰ با آوردن اولین برده‌ها و تأسیس نظام برده‌داری شروع شد. ایالات متحده بر اساس برده‌داری و نسل‌کشی بنیانگذاری شد. همه‌ی بومیان، صدها قبیله و زبان، باید نابود می‌شدند تا شهرک‌نشینان سفیدپوست آنگلوساکسون بتوانند این سرزمین را تصرف کنند. پس آمریکا در واقع این است؛ با خشونت بنا شد. سال ۱۷۷۶ صرفاً مرحله‌ی بعدی خشونت بود که [آمریکا را] کمی بیش‌تر در اقتصاد جهانی ادغام کرد. آمریکا پس از آن، در نهایت، به بزرگ‌ترین قدرت صنعتی و تجاری جهان تبدیل شد، اما انقلاب اولیه بر اساس برده‌داری بود. و این نظریه که شما می‌توانید آزادی را در کنار برده‌داری داشته باشید، کاملاً متناقض است؛ اما این مسئله را سفیدشویی کردند، که البته منجر به جنگ داخلی هم شد. بنابراین می‌توان گفت که آمریکا در واقع با برده‌داری در قرن هفدهم و سپس جنگ داخلی در قرن نوزدهم بنیانگذاری شد، چون از سال ۱۸۶۴، با پایان جنگ داخلی، بود که حداقل برخی آزادی‌ها برای همه‌ی نژادها، بدون نژادپرستی، به وجود آمدند. آن جنگ داخلی، هولناک بود. بیش از نیم میلیون نفر، «فقط سرباز» آمریکایی کشته شدند؛ که بسیار بیش‌تر از مجموع همه‌ی جنگ‌های دیگری بود که آمریکا قبل و بعد از جنگ داخلی در آن‌ها شرکت داشته. بنابراین، جنگ وحشتناکی بود. همین‌طور که صحبت می‌کنیم، گوشه‌ی ذهن‌تان اوکراین را داشته باشید، چون اوکراین هم یک جنگ داخلی وحشتناک است، که احتمالاً بیش از یک میلیون... شاید نه یک میلیون... هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند چند سرباز، اما احتمالاً تا پایان جنگ، حدود یک میلیون سرباز کشته خواهند شد. این‌ها گل سرسبد جوانان این کشور هستند. این‌گونه است که فروپاشی جمعیتی، در واقع در تمام کشورهای توسعه‌یافته، رخ می‌دهد. دارید یک یا دو نسل کامل از مردان جوان را در هر دو طرف از دست می‌دهید. یک جنگ فرسایشی است. جنگ جهانی اول همین‌گونه بود؛ جنگ جهانی دوم هم در نهایت به یک جنگ فرسایشی تبدیل شد. و جنگ داخلی آمریکا نیز همین‌طور بود. بنابراین، جنگ‌های مدرن، «صنعتی» هستند: تعداد بسیار زیادی از مردم می‌میرند، و پیروزی تنها زمانی به دست می‌آید که طرف مقابل آن‌قدر با کمبود نیرو مواجه شود که اساساً نتواند جنگ را ادامه دهد. این چیزی است که امروز در اوکراین با آن روبه‌رو هستیم. بنابراین، بریتانیا هنوز داشت از جنوب حمایت می‌کرد. یک دلیلش انتقام‌جویی بود، چون آمریکایی‌ها بریتانیایی‌ها را بیرون انداخته بودند، اما دلیل دیگرش موضوع صنعت بود. از آن‌طرف، فرانسه واقعاً یک نظام انقلابی آزادی‌خواه بود و بنابراین فرانسوی‌ها بیش‌تر از شمال حمایت می‌کردند. آن‌ها «تا حدودی» به پایان برده‌داری علاقه داشتند. نه خیلی زیاد، اما طبق قانون اساسی خودشان با برده‌داری مخالف بودند. [روسیه هم طبق اصول خودش با برده‌داری در آمریکا مخالف بود.] اتفاقاً الکساندر دوم، اصلاح‌طلب بزرگ روسیه در اواسط قرن نوزدهم، دقیقاً همان سالی که آمریکایی‌ها برده‌داری را لغو کردند، سرف‌داری [رعیت‌داری] را پایان داد؛ که تقارن زیبایی است. روسیه از همان ابتدا به شمال کمک کرد؛ روس‌ها هیچ علاقه‌ای به برده‌داری و پنبه و حمایت از جنوب نداشتند. بنابراین از شمال حمایت کردند و واقعاً به آمریکا کمک کردند تا پیروز شود. روسیه نیروی دریایی بزرگی داشت و واقعاً به پیروزی شمال کمک کرد. این تقارن بسیار دلگرم‌کننده است و این‌که آمریکا اکنون دارد روسیه را تضعیف می‌کند و این کشور را به «امپریالیسم وحشتناک» متهم می‌کند، برای من دردناک است. اما این مسئله، بحث دیگری است؛ موضوع دیگری است. چیزی مانند این خورجین‌به‌دوش‌ها را امروز در اوکراین هم می‌بینیم. اکنون که اوکراین ویران شده، غرب دارد وارد می‌شود؛ اتحادیه‌ی اروپا و آمریکا می‌گویند ما منابع‌تان را می‌خواهیم. ترامپ این را کاملاً علنی کرد و گفت من معاهده‌ای می‌خواهم که تمام منابع اوکراین را شامل شود. بنابراین می‌بینیم که همان تاریخ آمریکا در قرن نوزدهم، این‌جا هم دارد تکرار می‌شود. یکی از نکات بسیار مهم دیگر درباره‌ی جنگ امروز اوکراین این است که فاشیستی است. علناً فاشیستی است. نوک پیکان جنگ علیه روسیه، از همان سال ۲۰۱۴، نه فقط از ‌۲۰۲۲... چون در واقع سال ۲۰۱۴ بود که آمریکا وارد اوکراین شد و از طریق [تلاش برای] عضویت اوکراین در ناتو و اتحادیه‌ی اروپا روابط خصمانه‌اش با روسیه را آغاز کرد. در حالی که اوکراینی‌ها و روس‌ها در واقع یک ملت هستند. با یک‌دیگر ازدواج کرده‌اند. زبان اوکراینی در حقیقت صرفاً یک زیرمجموعه از روسی است. البته اوکراینی یک گویش مستقل است، اما یک زبان منحصربه‌فرد نیست. زبان اوکراینی قبل از قرن نوزدهم عملاً وجود نداشت. آن زمان بود که تمام ملت‌های اروپایی کم‌کم ناسیونالیسم خودشان را شکل دادند. ظهور فاشیسم هم با همان شووینیسم و ناسیونالیسم قرن نوزدهم در سراسر اروپا آغاز شد. این یکی از عناصر ناسیونالیسم تهاجمی بود. و البته جنگ جهانی دوم، شکوفایی این ناسیونالیسم تهاجمی تحت هیتلر بود. اوکراینی‌ها هم فوق‌العاده فاشیست بودند و تعداد زیادی یهودی و البته کمونیست را قتل‌عام کردند. وقتی هیتلر اوکراین را اشغال کرد، این کشور قلمرویی برای غارت و تجاوز آزادانه بود. اوکراینی‌ها هم خودشان در این کار استاد بودند. بنابراین، بعد از پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا بسیاری از این فاشیست‌های اوکراینی و آلمانی را به ایالات متحده برد، چون عزمشان را جزم کرده بودند تا جنگ هیتلر علیه کمونیسم را ادامه دهند. پس شروع جنگ اوکراین و روسیه حتی ۲۰۱۴ هم نبود، بلکه ۱۹۴۵ یا حتی ۱۹۴۰ بود. می‌توانید به سال ۱۹۴۱ اشاره کنید، وقتی هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. بنابراین این جنگ در حقیقت یک جنگ فاشیستی علیه روسیه از سال ۱۹۴۱ بوده. سال ۲۰۱۴ این جنگ دوباره بالا گرفت و سال ۲۰۲۲ روس‌ها دستپاچه شدند؛ فهمیدند چه اتفاقی دارد می‌افتد و به همین دلیل مجبور شدند وارد اوکراین شوند، چون اوکراین آماده بود جنگی برای بازپس‌گیری قلمروهای روسی شرقی خودش آغاز کند که توسط اوکراینی-روس‌های محلی، با کمک روسیه «اشغال» یا ‌ «آزاد» شده بودند. بنابراین سناریویی که امروز در اوکراین می‌بینیم، پیچیده است، اما در واقع بر اساس امپریالیسم آمریکا بنا شده. این، یک مرور کلی بر بخش اول مقاله‌ی من درباره‌ی جنگ داخلی آمریکا بود. جلد «کتاب بزرگ عالی چیزهای وحشتناک» نوشته‌ی «متیو وایت». این کتاب را می‌توانید به زبان انگلیسی . بنابراین، در «کتاب بزرگ عالی چیزهای وحشتناک» رتبه‌ی ۳۹ متعلق به کامبوج در سال ۱۹۷۵ است. حکومت کامبوج در آن مقطع، یک دیکتاتوری نظامی ویران‌شده بود؛ آخرین نفس‌های رژیم خمرهای سرخ که آمریکا سال ۱۹۷۰ آن را ایجاد کرده بود. آمریکایی‌ها سلطنت صلح‌طلب «شاه سیهانوک» را که بسیار هم محبوب بود، سرنگون کردند. آمریکایی‌ها به این دلیل دخالت کردند که سیهانوک اجازه‌ی بمباران ویتنام را به آن‌ها نمی‌داد. آمریکا می‌خواست در کامبوج پایگاه داشته باشد تا بتواند ویتنام را راحت‌تر بمباران فرشی کند، اما سیهانوک گفت: نه، کامبوج همسایه‌ی ماست؛ نمی‌خواهیم روابط بدی با آن‌ها داشته باشیم؛ بنابراین نمی‌توانیم این کار را بکنیم؛ و در جنگ شما بی‌طرف هستیم. بنابراین، آمریکا این سلطنت صلح‌طلب را سرنگون کرد. به این ترتیب، سال ۱۹۷۵، زمانی که آمریکایی‌ها از کامبوج خارج شدند، این کشور فرو پاشیده بود، و «پال پات»، «برادر شماره‌ی یک»، یک ناسیونالیست دیوانه و طرفدار دوآتشه‌ی انقلاب فرهنگی مائو، در رأس قدرت بود. پات نسل‌کشی خودخواسته‌ی مائو را به بدترین شکل ممکن تکرار کرد. مائو در «کتاب بزرگ عالی چیزهای وحشتناک» رتبه‌ی ۲ را دارد؛ فقط جنگ جهانی دوم بیش‌تر از مائو آدم کشت. می‌بینید که قرن بیستم مملو از چیزهای وحشتناک است. بنابراین، میراث مائو و آمریکا، با هم، باعث قحطی و کشتار جمعی‌ای شدند که یک‌سوم جمعیت [کامبوج]، دو میلیون نفر، در نتیجه‌ی آن جان باختند. آمریکا و چین، هر دو، حدود بیست سال دیگر، تا سال ۱۹۹۳، از پال پات حمایت کردند. این نشان می‌دهد که آزادی آمریکایی چه معنایی دارد؛ بسیار غم‌انگیز است. و این وضعیت، بسیار شبیه به طعنه‌هایی است که آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا امروز دارند به روسیه می‌زنند، دقیقاً همان‌طور که ویتنام را سرزنش می‌کردند. ویتنام را به امپریالیسم متهم کردند، چون ویتنام وارد کامبوج شد و پال پات را سرنگون کرد و خوش‌بختانه به آن نسل‌کشیِ وحشتناک پایان داد. اما آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا به جای قدردانی از ویتنام، به تحریم این کشور ادامه دادند. دقیقاً مانند امروز که آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا به تحریم روسیه ادامه می‌دهند، چون روسیه می‌خواهد به نسل‌کشی [اوکراین پایان دهد].....
« بازگشت به لیست اخبار