دام ونزوئلا؛ چرا ترامپ حالا باید به جنگ ونزوئلا برود؟ | نه راه پس، نه راه پیش!
تلاش دولت ترامپ برای بیثباتسازی آمریکای لاتین بویژه ونزوئلا در شرایطی با تمام توان و قدرت به پیش میرود که با نگاههای متعجب بسیاری از تحلیلگران بینالمللی همراه بوده است: چرا آمریکای ترامپ حالا باید به جنگ ونزوئلا برود؟
به گزارش همشهری آنلاین، وطن امروز نوشت: یکی از شعارهای دونالد ترامپ در زمان انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۲۰۱۶، ۲۰۲۰ و ۲۰۲۴ که در نهایت سهم بزرگی در رأیآوری او در بین مردم آمریکا داشت، شعار «نه به جنگهای غیرضروری» بود. او بارها سیاستهای دولتهای پیشین آمریکا از جمهوریخواه تا دموکرات در به راه انداختن «جنگهای بیپایان» در دنیا را زیر سوال برده و عنوان کرده جنگهای تاریخ معاصر آمریکا «بیدلیل» و «پرهزینه» بوده و نتوانسته منافع آمریکا را در دنیا تأمین کند. او در دومین دوره ریاست جمهوریاش، بارها ادعا کرده به جنگهای مختلف در دنیا پایان داده و رقم آنها را تا مرزهای خیالی ۱۱ تا ۱۲ جنگ هم کشانده است. با این حال به نظر میرسد او در تلاش برای آمادهسازی مقدمات برای جنگی است که قرار است در تاریخ به نام «جنگ پرهزینه و بیدلیل ترامپ» یاد شود؛ جنگ با ونزوئلا؛ کشوری که از سال ۲۰۰۰ تاکنون بسیاری از روسای جمهور آمریکا در تلاش برای تغییر نظام سیاسیاش بودهاند. بستر تاریخی تقابل؛ از رقابت تا اختلافات ایدئولوژیک در ماههای اخیر، دولت دونالد ترامپ مواضع و اقدامات بیثباتکننده را علیه ونزوئلا شدت بخشیده است؛ از تهدید به حمله زمینی و اعلام بستن «فضای هوایی» کشور تا انجام حملات دریایی علیه قایقهایی که آمریکا آنها را حامل مواد مخدر میداند. این وضعیت با بازگشت واشنگتن به سیاست فشار حداکثری - که ترکیبی است از عملیات نظامی، هشدار امنیتی و جنگ روایتها - همراه است اما این اقدامات را نمیتوان جدا از بستر تاریخی روابط ۲ کشور مطالعه کرد. در سطح تاریخی، روابط ایالاتمتحده و ونزوئلا بر بستری از بیاعتمادی عمیق، رقابت ژئوپلیتیک و اختلافات ایدئولوژیک استوار بوده است. نقطه چرخش اصلی در آغاز دهه ۲۰۰۰ و با روی کار آمدن هوگو چاوز رقم خورد؛ رهبری که پروژه «انقلاب بولیواری» را با شعارهای ضدآمریکایی، ملیسازی صنایع نفتی، نزدیکی به کوبا و همکاری راهبردی با روسیه و بعدها ایران پیگیری کرد. از آن زمان به بعد، روابط ۲ کشور از همکاری محدود به تقابل ساختاری تغییر یافت. برای واشنگتن، ونزوئلا از یک شریک نفتی باسابقه، به بازیگری تبدیل شد که نفوذ آمریکا در آمریکای لاتین را به چالش میکشد و از «قدرتهای رقیب» برای حضور در حیاط خلوت آمریکا دعوت میکند؛ امری که در منطق سیاست خارجی آمریکا همواره خط قرمز تلقی میشود. رویارویی چاوز با ایدئولوژی آمریکایی در نهایت به انجام کودتایی آمریکایی علیه او منجر شد. این کودتا که به کودتای ۴۸ ساعته معروف شد، نخستین اقدام آمریکا برای برکناری چاوز در سال ۲۰۰۲ بود که در نهایت به دلیل عدم همراهی مردم و بدنه ارتش با کودتاگران، به ناکامی رسید و چاوز بلافاصله از زندان آزاد شد و به قدرت بازگشت. این شکست که البته شکستی مفتضحانه برای سازمان سیا و عوامل داخلی آن در ونزوئلا را رقم زد، باعث استحکام بیشتر پایههای قدرت چاوز در ونزوئلا شد و احساس خطر از سوی آمریکا را چند برابر کرد. در دوره باراک اوباما، سیاست رسمی آمریکا ترکیبی از فشار و کنترل بود. او سال ۲۰۱۵ دستور اجرایی ۱۳۶۹۲ را امضا و رسماً اعلام کرد ونزوئلا «تهدیدی غیرعادی و فوقالعاده برای امنیت ملی ایالات متحده» است. این اقدام زمینهساز اعمال تحریمهای گستردهتری شد. اگرچه دولت اوباما مستقیماً به دنبال مداخله نظامی نبود اما چارچوبهای حقوقی و سیاسی تحریمها و فشارها را تثبیت کرد؛ چارچوبی که دولتهای بعدی بر اساس آن حرکت کردند. ملیسازی صنعت نفت ونزوئلا؛ پاشنه آشیل اقتصاد آمریکا! افزایش فشار به بهانه مبارزه با قاچاق مواد مخدر آغاز دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ با افزایش فشارهای سیاسی به دولت مادورو همراه بود. از سپتامبر ۲۰۲۵، ارتش آمریکا اقدام به انجام «ضربات هوایی / دریایی» علیه شناورهایی کرده است که طبق ادعای واشنگتن حامل مواد مخدر بودند. ترامپ در وهله اول گروههای قاچاق مواد مخدر را با نام گروههای تروریستی نامگذاری کرد و بعد به انجام عملیات فرامرزی برای مقابله با آنها پرداخت. در نخستین حمله، ایالات متحده گفت چندین قایق متعلق به کارتلهای قاچاق را در آبهای بینالمللی منهدم کرده است؛ در بیانیهها آمده که «اعضا»ی قایقها «نارکو تروریست» بودند. طبق شمارش رسمی تاکنون دستکم ۱۸ شناور (قایق یا نیمهغواص) منهدم شدهاند و تعداد کشتهشدگان به ۸۳ نفر (به اضافه یک مفقود) رسیده است. این در حالی است که حمله به قایقها بدون ارائه هیچ سند و مدرکی دال بر قاچاقچی بودن این افراد و قایقهایشان انجام شده و در برخی موارد ماهیگیران نیز بدون دلیل قربانی این اقدامات آمریکا شدهاند. اگرچه واشنگتن به دفعات مدعی شده «اطلاعات تأییدشده» دارد اما بررسی مستقل و منابع رسانهای و حقوقی این ادعاها را قابل تأمل دانستهاند. به نوشته الجزیره و طبق گزارش مؤسسههایی چون دیدهبان حقوق بشر و حقوقدانان معتبر بینالمللی، اقدامات آمریکا علیه این شناورها در غیاب محاکمه یا شواهد عینی شفاف - اطلاعات دقیق از نوع و مقدار مواد مخدر ضبطشده، منشأ قایق، مسیر حرکت و زنجیره اطلاعات هشداردهنده - میتواند مصداق «اعدامهای خودسرانه» باشد. از سوی دیگر، بررسی ادعای ترامپ درباره تأثیر هر ضربه بر نجات ۲۵ هزار نفر در آمریکا توسط رسانههایی همچون PBS نشان داده است کاخ سفید هیچ سندی به آنها ارائه نکرده است. همچنین مشخص نیست این حملات با مجوز قانونی داخلی آمریکا (مثلاً مصوبه کنگره یا بر اساس حق دفاع مشروع) انجام شده یا نه؛ حقوقدانان و گروههای مدنی این خلأ را آشکار میدانند. افزون بر این، تحلیلگران مواد مخدر میگویند نقش ونزوئلا در ارسال اصلی فنتانیل به ایالات متحده نسبت به مسیرهای مکزیک و جنوب غرب آمریکا بسیار محدود است، بنابراین ارتباط مستقیم قایقهای منهدمشده با فاجعه مصرف مواد در آمریکا با تردید جدی مواجه است. با این وجود طی چند هفته گذشته حضور ناوگانهای نظامی دریایی آمریکا در منطقه بسیار بیشتر شده و ترامپ نیز اخیراً اعلام کرده «فضای هوایی بالا و اطراف ونزوئلا باید به طور کامل مسدود تلقی شود». وی پیشتر گفته بود پس از حملات دریایی، «عملیات زمینی» علیه شبکههای قاچاق در ونزوئلا «بسیار بزودی» آغاز خواهد شد. سناریوهای پیش رو بر اساس شواهد و اخبار منتشر شده درباره تقابل آمریکا و ونزوئلا به نظر میرسد در نهایت با ۳ سناریو روبهرو باشیم. نخستین سناریو که به نظر میرسد احتمال بالایی نیز دارد، افزایش میزان حملات آمریکا به شناورهای ونزوئلایی و محاصره دریایی و هوایی این کشور است. هدفگیری شناورها و توقیف یا انهدام آنهایی که آمریکا آنها را قاچاقچی مواد مخدر میداند. همچنین استفاده از پهپاد و موشک احتمالاً بسیار بیشتر شود و دولت ترامپ با افزایش میزان خرابکاریها در حملونقل دریایی و هوایی ونزوئلا به دنبال محاصره این کشور باشد، بدون اینکه هزینههای حمله همهجانبه به این کشور را بر عهده بگیرد. این اقدامات درنهایت میتواند برای مدت معینی ادامه داشته باشد و به احتمال زیاد به افزایش تنش و احتمالاً رویارویی مستقیم نیروهای آمریکا و ونزوئلا ختم خواهد شد. سناریوی محتمل بعدی افزایش کمپین فشار حداکثری بر ونزوئلا و دولت مادورو و تلاش برای انزوای بینالمللی این کشور و محاصره اطلاعاتی، اقتصادی و دیپلماتیک این کشور است. در این سناریو، تهدید به حمله نظامی تنها برای افزایش فشار روانی و دیپلماتیک بر این کشور است و هرگز وارد فاز اجرای نخواهد شد اما علاوه بر حملات دریایی، اعمال تحریمها، قطع حق پرواز، عملیات اطلاعاتی و سایبری، حمایت از اپوزیسیون و انزوای دیپلماتیک نیز در دستور کار ترامپ و دولتش قرار خواهد گرفت. دولت آمریکا تلاش دارد از این طریق بحران داخلی سیاسی در ونزوئلا ایجاد کرده، هزینه باقی ماندن دولت مادورو در قدرت را برای مردم ونزوئلا بالا ببرد و در عین حال باعث فروپاشی اقتصادی این کشور و در نهایت ساقط شدن نظام سیاسی موجود شود. این کار البته پیش از این روی کوبا و بولیوی نیز امتحان شده و در نهایت شکست خورده است. آخرین سناریو که بدترین آن و در عین حال پرمانعترین آن برای دولت ترامپ نیز هست، حمله زمینی و اعزام نیرو برای اشغال ونزوئلاست؛ همان اقدامی که دولت بوش برای عراق نیز انجام داد و ترامپ بارها و بارها از آن انتقاد کرد. اشغال بنادر یا مناطق راهبردی، سرنگونی دولت و خونریزی بسیار شدید در نهایت هم غیرقانونی است و هم باعث درگیری گسترده، تبعات انسانی شدید و افزایش مشکل مهاجرت و پناهندگی برای آمریکا خواهد شد. این کار البته هزینه سیاسی نیز برای واشنگتن دارد و از هماینک بسیاری از تحلیلگران حقوقی به دولت ترامپ هشدار دادهاند بدون مجوز کنگره حق دخالت نظامی در ونزوئلا را ندارد. تحلیلگران نظامی نیز هشدار دادهاند این اقدام، ونزوئلا را به افغانستان یا ویتنام برای ترامپ تبدیل خواهد کرد و باتلاقی است که میتواند عمر سیاسی ترامپ و جمهوریخواهان حامی وی را کاهش دهد. چرخش آرام آمریکا به سوی آمریکای لاتین در حالی که تیترهای رسانهای همچنان بر تنشهای آمریکا و چین، تهدیدهای تعرفهای و آخرین پیامهای دیپلماتیک واشنگتن متمرکز است، یک تحول آرام اما مهم در سراسر قاره آمریکا در حال شکلگیری است. در هفتههای اخیر، ایالات متحده گامهایی برای تعمیق روابط تجاری و سرمایهگذاری با چند کشور آمریکای لاتین - از آرژانتین و اکوادور گرفته تا گواتمالا و السالوادور- برداشته است. این توافقها به عنوان گسترش اقتصادی تلاش گستردهتر واشنگتن برای کاهش خطرات زنجیرههای تأمین معرفی شدهاند اما در واقع نشانهای مهمتر دارند: آغاز یک بازآرایی راهبردی که نقشه نفوذ آمریکا را دوباره ترسیم میکند. برای سالها، بحث قدرت جهانی حول ۲ محور میچرخید: نخست، نفوذ اقتصادی چین و تلاش آن برای تغییر نظامهای بینالمللی؛ دوم، چالشهای اروپا در جهانی که آسیبپذیریهای امنیتی و انرژیاش آشکارتر شده است. در این میان، آمریکای لاتین تقریباً نادیده گرفته میشد؛ منطقهای که بیشتر «در نزدیکی آمریکا» دیده میشد تا «در اولویت آمریکا» اما اکنون این نگاه در حال تغییر است. چارچوبهای تجاری جدید نشاندهنده بازگشت یک تفکر راهبردی است که آمریکای لاتین را در مرکز واکنش واشنگتن به بیثباتی جهانی قرار میدهد. آنچه این مقطع را متمایز میکند، این است که این چرخش جدید با زبان ایدئولوژی یا مداخلهگری بیان نمیشود، بلکه بر زنجیرههای تأمین و شراکت اقتصادی تکیه دارد. آمریکا در حال ساخت شبکههای جایگزینی است که وابستگی به چین در تأمین نهادههای حیاتی، همچنین آسیبپذیری ناشی از اختلالات آسیایی را کاهش میدهد. به جای انتقال همه چیز به خاک خود، واشنگتن در حال انتقال بخشهای کلیدی تولید و لجستیک به کشورهای همسایها...
« بازگشت به لیست اخبار