نقاشی‌های «میرفتاح» کم از موشک‌های فاتح نیست!

1404/04/23 - 15:11 1 بازدید
بچه‌های اهل نقاشی و گرافیتی و این‌ها، معطلِ حرف کسی یا سفارش نهادها نباشند. اگر کار ملی باشد، یقین کنید که اصلاً یک تحول در هنر کشور در موسیقی رخ می‌دهد، مثل همان کاری که آقای چاوشی در موسیقی کرد.
بچه‌های اهل نقاشی و گرافیتی و این‌ها، معطلِ حرف کسی یا سفارش نهادها نباشند. اگر کار ملی باشد، یقین کنید که اصلاً یک تحول در هنر کشور در موسیقی رخ می‌دهد، مثل همان کاری که آقای چاوشی در موسیقی کرد. به گزارش مشرق، یکی دو شب قبل حوالی ساعت ۱۰، نزدیک کریم خان زند؛ یکی از رفقایمان، علی میرفتاح، سردبیرسابق اعتماد و نقاش فعلی دیوارهای تهران را دید که با بساط و ابزارش به جانِ دیوارهای شهر افتاده. این به جان چیزی افتادن همیشه هم بد نیست، گاهی وقتی یک جسم هویتی نداشته باشد، به جانش افتادن و روحش را تغییر دادن اتفاقاً خیلی هم خوب است. میرفتاح هم همین کار را می‌کند. او دارد جان و روح دیوارهای شهر را تغییر می‌دهد و به تابلوی نقاشی بدلشان می‌کند. تابلوهایی که روایتِ قصه آدم‌هاست. آدم‌هایی که حالا پیش از اسمشان کلمه «شهید» آمده. با سیدعلی میرفتاح درباره کاری صحبت کردیم که این شب‌ها انجام می‌دهد. با او تماس می‌گیرم و قرار گفت‌وگو را می‌گذاریم. خیلی دوست ندارد درباره کارش صحبت کند ولی با اصرار می‌پذیرد. می‌گویم: «بگذارید من از اینجا شروع کنم. شما در این مدت ۱۲روزه، یک جایی ترجیح دادید که از نوشتن بیایید سمت کشیدن. البته مدتی بود که بیشتر به نقاشی می‌پرداختید اما اینجا خیلی جدی‌تر شد. یعنی انگار که نقاشی را بر نوشتن ترجیح دادید. چه شد و چرا؟» دیگر تکرار فایده‌ای ندارد با صدایی که نشان می‌دهد خسته است می‌گوید: «عرض کنم خدمت شما، همان‌طور که فرمودید، این اتفاق چند سالی‌ است که افتاده و دیگر به‌نظرم، هر چقدر کار مطبوعات و این‌ها را انجام دادم، بس است. الان می‌خواهم حرفم را، در یک پلتفرم دیگر، در یک فرم دیگری، اما با همان حرف‌های قدیمی، به مخاطب بزنم. این‌بار با نقاشی و با همین تصویری که می‌بینید و به نظرم این‌طور یک‌ذره با مخاطب خاص‌تری سر و کار دارم، سوءتفاهم‌هایش کمتر است، یک‌ذره روی احساسات و عواطف بیشتر تأثیر می‌گذارد. حرف‌هایم را قبلاً‌زده‌ام. انگار تکرار آن‌ها دیگر فایده‌ای ندارد.» می‌روم سراغ شباهتی کاری که علی میرفتاح ۵۸ ساله انجام می‌دهد با آنچه علی میرفتاح ۲۰ ساله انجام می‌داده، می‌پرسم: «در زمان دهه ۶۰ به شدت نقاشی کشیدن متداول بود و هرکسی که شهید می‌شد، چندین نقاشی و تصویر از او در شهر پخش می‌شد، حالا در فرم‌های مختلف. چرا به دنبال آن هستید که آن اتفاقات را تکرار کنید؟» با جنگ برگشتیم به تنظیمات کارخانه می‌گوید جنگ فرصت خوبی‌ است برای احیای هنرهای تجسمی، چیزی که در این سال‌ها فراموشش کرده بودیم: «می‌گویند که کل شی یرجع علی اصله. اصلاً فعالیت‌های فرهنگی‌ام در دهه ۶۰ با نقاشی بود، با شعارنویسی، پلاکاردنویسی و این‌ها شروع شد. و دهه ۶۰، از حیث هنرهای تجسمی، واقعاً ما در وضعیت عالی‌ای به سر می‌بردیم. دوره‌ای بود که نقاشی‌های متعددی داشتیم؛ نقاشی‌های پیام‌گرا و انقلابی. من هم با اینکه هنوز اول راه بودم، ولی به‌هرحال در همان دوره، اصلاً کارم همین بود: تصویر شهدا را می‌کشیدم، تصویر امام را می‌کشیدم، یا به مناسبت‌ها پلاکارد می‌نوشتم. از این دست کارها، سن که می‌رود بالا آدم دوباره برمی‌گردد به تنظیمات کارخانه‌. یک‌باره، دوباره ما هم برگشتیم به همان دوره و به‌نظرم در حق هنرهای تجسمی در این سال‌ها جفا شده و جنگ‌ها معمولاً فرصت خوبی هستند برای احیای هنر تجسمی و حالا بهانه‌ای بود که یک‌ذره بیاییم توی خیابان، کوچه‌پس‌کوچه، با مخاطب عادی گفت‌وگو کنیم.» دست‌تنها بودم وگرنه ۱۰۰ تصویر می‌کشیدم باید بعضی از نهادها اجازه بدهند. من داشتم می‌گفتم که چه چیزی توی ذهنم است. ولی شاید متوجه نمی‌شدند منظور من چیست. بعد که این فرصت پیش آمد، من فقط یک یا دو نمونه روی بوم انجام دادم و تصویرش را نشان دادم که «آقا، منظور من این است. حالا بوم را بردارید، دیوار بگذارید جایش.» این اجازه را دادند. دوست داشتم خیلی بیشتر این کار را انجام دهم ولی تنها بودم و این کار همه‌اش باید با دست انجام می‌شد. همه‌جا هم تعطیل بود. نمی‌شد کلیشه‌ها را با لیزر دربیاورند. همه را با تیغ و این‌ها انجام دادند. هر تصویر هم چهار تا کلیشه داشت، چهار تا شابلون داشت که واقعاً آدم را خسته می‌کرد. رسیدم به همین چند تا. حقیقتش دلم می‌خواست حداقل از شهدای بزرگوار ۱۰۰ تا تصویر می‌کشیدیم و شهر تهران در پیاده‌روهایش پر می‌شد. ولی خب، حالا امیدوارم بچه‌های دیگر پا به میدان بگذارند و حالا اگر می‌پسندند این سبک را، با همین سبک کار کنیم و یک‌ذره مردم، همین تصویر همشهریان شهیدشان را در قاب یک در یک مقابلشان ببینند.» می‌خواستم مردم با شهدا سلام‌علیک داشته باشند در دوران آتش‌بس هستیم و شاید خیلی‌ها دوست داشته باشند که همه چیز فراموش شود و شهر رنگ و بوی دوران جنگ را نداشته باشد، او برای این نظرها هم پاسخی دارد و دلیل کارش را توضیح می‌دهد: «نه، ببینید، بحث شبیه شدن به آن دوره نیست. ما الان رسانه‌هایمان خیلی دایرمدارند؛ مثل روزنامه‌ها، صداوسیما و رسانه‌های مجازی. به خاطر سرعت کار، هرگونه تأمل و درنگ را از ما می‌گیرند. و شهدا را خیلی سریع تبدیل می‌کنند به یک عدد و رقم که تکرار می‌شوند و این با اعتقادات ما خیلی سازگار نیست. من می‌خواستم جایی باشد که با شهدا مواجهه مستقیم و صریح داشته باشیم. نه اینکه یک عدد باشند در میان اعداد، یک المان در میان المان‌ها باشند. از طرفی، مثلاً دارم می‌گویم، می‌خواستم کاری کنم که انگار فلان فرد همسایه شهیدش را دارد در خیابان می‌بیند؛ همان‌طور که آدم‌ها وقتی کسی را که می‌شناسند را در خیابان می‌بینند، می‌ایستند و سلام‌علیک می‌کنند، احوال می‌پرسند، به احترام همدیگر کلاه از سر برمی‌دارند. حالا، تصویر در ذهنم بود این بود که خیلی واقعی، تا جایی که امکانات اجازه می‌دهد کاری کنم که انگار مردم هم با دیدن تصویر شهید موقع قدم زدن در خیابان، یکی از همشهریان را دیده‌اند. آن‌جا حالا تأمل بکند که‌ «اِه این خانم، مثلاً زهرا شمس شهید شده، این سردار شهید شده، این مهندس شهید شده، این پدر ...
« بازگشت به لیست اخبار